مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
در بيروت، پانزده اردوگاه آوارگان فلسطين وجود داشت كه همه ويران شدند «صبرا و شتيلا» از آن جمله بودند. اين دو در نزديكي هم و در جنوب غربي بيروت قرار داشتند. آنها از سالهاي 47 ـ 1948 كه فلسطينيان از هراس صهيونيستها خانه و زندگي خود را رها كرده و آواره كشورهاي همسايه شده بودند، تشكيل شده بود.
تا قبل از حمله و تهاجم سربازان اسرائيلي به لبنان، دو كمپ مذكور در حدود 90000 نفر سكنه داشت كه 25 درصد از آن، فقراي لبناني بودند. اين آوارگان و درماندگان در آغاز در چادرهايي كه از طرف آژانس امداد و رفاه آوارگان سازمان ملل برپا شده بود، زندگي ميكردند. لكن كمكم در همان جا براي حفاظت از سرما و گرما، خانههاي يك طبقه و دو طبقه ساخته شد و آوارگان در آن ساختمانها جا داده شدند. خانههاي اردوگاه نزديك به هم بودند و كوچههاي باريكي آنها را از هم جدا ميكرد. در همين قسمتها مدرسه، مراكز بهداشتي و مركز صليب سرخ «ساف» بنا، و تقريبآ همه احتياجات آوارگان تأمين شده بود. كميتههاي متعدد «مسئول امور شهرداري» به كارهاي روزمره آنان رسيدگي ميكرد.
بر اساس قرارداد منعقده بين حبيب و سازمان الفتح، نيروهاي چندمليتي مركب از هشتصد نفر نيروي دريايي آمريكا همراه با تعدادي فرانسوي و ايتاليايي به بيروت وارد شدند تا در خروج سربازان ساف نظارت كنند. در مقابل، ارتش اسرائيل نيز همزمان خاك لبنان را ترك گويد. ساف به عهد خود وفا كرد؛ ولي اسرائيل در لبنان جا خوش كرد.
خلافگويي و پيمانشكني دولت آمريكا از آغاز آشكار بود. نماينده امريكا به نخست وزير لبنان نوشت: «دولت متبوع من ]آمريكا[ نهايت كوشش خود را به كار خواهد برد تا اين ضمانت از سوي دولت اسرائيل نيز محترم شمرده شود» و با اين خدعه، كاخ سفيد واشنگتن رسمآ همدستي خود را در كشتار بيگناهان فلسطيني و لبناني به ثبوت رساند.
البته نخستوزير لبنان «شفيقالوزان» با خروج نيروهاي چند مليتي با سرعتي كه انجام شد، موافق نبود و اصرار داشت كه تا سربازان اسرائيلي خاك لبنان را ترك نكردهاند، سربازان حافظ صلح چندمليتي در آنجا باقي بمانند. ولي چنين نشد و دولت آمريكا قبل از پايان مهلت به سرعت سربازان خود را از خاك لبنان اخراج كرد. اين طور به نظر ميرسد كه آنان مأموريت داشتند «سازمان الفتح» و سربازانش را از لبنان خارج سازند و آن كشور را به دست دژخيمان اسرائيل و فالانژها بسپارند. در اين زير و رو كردن وقايع به اين واقعيت ميرسيم كه آمريكا رسمآ و عملا در اين نسلكشي شريك و سهيم بوده است. به گفته نوم چامسكي: «واكنش اوليه آمريكا نسبت به ورود ارتش اسرائيل به غرب بيروت، ملايم بود. سخنگويان كاخ سفيد از تقبيح جريان احتراز جستند و آن را اقدامي محدود و احتياطي خواندند. در حالي كه دقيقآ ناقض موافقتنامه حبيب و قول آنان به لبنانيها و فلسطينيها بود».
هرچند كه نيروهاي مقاومت فلسطيني از لبنان خارج شدند. ولي كشتار پناهندگان اردوگاههاي «صبرا و شتيلا» با نقشه كاملا از پيش تهيه شده اسرائيليان و با همدستي فالانژها و «سعد حدّاد خمادي» تحت نظر ژنرال ايتان، فرمانده نظامي ارتش اسرائيل آغاز شد. در اينجا اين سئوال پيش ميآيد كه: «آيا عجله در عقبنشيني نيروهاي چندمليتي در روزهاي 12 ـ 13 و 14 سپتامبر تصادفي بود؟» و: «آيا تصادفي بود كه ارتش اسرائيل پس از خروج نيروهاي الفتح از بيروت و برداشتهشدن مينها و خاكريزها و سنگرها به منطقه بيروت غربي سرازير شد و سقوط نخستين پايتخت عربي را به دست اسرائيل به ثبت رساند؟!» سربازان اسرائيلي با همدستي فالانژها در حمله ضربتي به اردوگاههاي پناهندگان، در غرب لبنان بيش از 25 هزار نفر غيرنظامي را كشتند و نيمي از خاك لبنان را به تصرف خود درآوردند. ميكائيل جانسن در كتاب «جنگ بيروت» نوشته است: «از تاريخ 16 تا 18 سپتامبر 1981 به مدت «چهل ساعت كشتار ادامه داشت. . . .» درباره اتفاقات وحشتناك و دلهرهآور آن، خيلي نوشته شده است و لازم نيست كه در اينجا بازگو شود. عكسها خود گويا هستند. چيزي كه نبايد فراموش شود، اين است كه محكومين ]بيگناه[، مردان، زنان، كودكان از هر سني، از خيلي پير تا خيلي جوان و حتي كودكاني كه در آغوش ]مادران خود[ بودند، آنها همه به طرق مختلف كشته شدند. خوشبختترين آنها كساني بودند كه تيرباران شده بودند، انفرادي يا دستهجمعي. عدهاي نيز خفه شده بودند و يا گلوي آنان با چاقو بريده شده بود.»
همه نويسندگاني كه از جنايات اسرائيليان پرده برداشتهاند، از بولدوزر به عنوان آلت قتاله و صميميترين همكار صهيونيستها در خراب و مخفيكردن آثار جنايات آنان، نام بردهاند. مك برايد در كتاب «اسرائيل در بيروت» وقتي كه از كشتار بيگناهان در اردوگاههاي فلسطينيان سخن ميگويد، مينويسد: «گورهاي دستهجمعي به سرعت توسط همان ماشينهاي لعنتي ]بولدوزر[ حفر و اجساد بيگناهان در آن ريخته شد. . . »
بيروت در آتش قهر و غضب دولت اسرائيل ميسوخت و تلويزيونهاي آمريكا داستان Holocaust را براي تحريك احساسات مردم آمريكا و لوثكردن خون بيگناهاني كه به دست دژخيمان صهيونيست كشته ميشدند، نشان ميداد. آنها اين حملات ناجوانمردانه اسرائيليان را براي نابودسازي «آشيانههاي تروريستي» ساف لازم ميدانستند و آن را «قلع و قمع حيوانات دوپا» ميناميدند.
توني كليفتون نوشته است: «اسرائيليان از كشتار پناهندگان اردوگاهها براي ايجاد رعب و وحشت استفاده ميكردند. اسراي فلسطيني را كه در بين آنان، كودكان بسيار بودند، با «چشم بسته و دستهاي به زنجير كشيده»، روزهاي متمادي در كنار جاده عبور و مرور، كنار تانكها و آتشبارها نگه ميداشتند. آنها با ريختن بمبهاي آتشزا در بيروت و پناهگاه آوارگان، آتشي برپا كردند كه جهنم را پيش روي مجسم ميساخت. سربازان و نيروي هوانيروز اسرائيل با بمبارانهاي بيهدف، ترس و وحشتي در دل مردم بيگناه ايجاد كرده بودند كه «نظير آن از جنگ بينالملل دوم تا به آن روز بيسابقه بود. » شدت حملات بحدي بود كه، در بين ناظرين اين توهم به وجود آمده بود كه اسرائيل براي درهم كوبيدن بيروت و كشتن فلسطينيان به «ساديسم» مبتلا شده است. «بمبها و گلولههاي توپ از هر سو روي بيروت فرو ميريخت و مرگ و نابودي و ويراني به ارمغان ميآورد. » در واقع، «اتحاد نامقدس رژيم اسرائيل با آمريكا، از آن زمان به بعد، زمينههاي استفاده مستمر از تمام طرق و وسايل ممكن براي تشديد عمليات تروريستي و براندازي سياسي در لبنان را كه تمام دقايق و جزئيات آن در دهه 1950 عيين شده بود، فراهم ساخت.» نبايد فراموش كرد كه «اين نقشهها وقتي به نتيجه رسيدند كه ديگر هيچ چريك و سرباز فلسطيني تا دور دستها در ديدرس اسرائيل نبود.»
در غرب بيروت، از خون بيگناهان جوي خون به راه افتاد. ساختمانها ويران شد. بيمارستانها در هم كوبيده شد و اجساد بيگناهان كه در همه جا به چشم ميخورد، همه از درندهخويي جنايتكاران تلآويو، داستانها داشت.
در گزارش كميسيون تحقيق اعمال اسرائيليان آمده است كه: «به طور مستمر و مداوم بيمارستانها، مهد كودكها، مدارس و مناطق مسكوني، توسط هواپيماهاي اسرائيل بمباران شدند. روستاهاي تير، نياتيه، صيدا و تعداد زياد ديگري با خاك يكسان شدند. بسياري از اردوگاههاي فلسطينيانِ پناهنده محو شده و قريب ششصد هزار لبناني بيآب و برق، گرسنه و بيخانمان رها شده بودند. حتي سربازان اسرائيلي از كار مؤسسات خيريه در جهت رساندن دارو و آذوقه به آسيبديدگان، جلوگيري ميكردند.»
بسياري از مقتولين «ناقصالعضو» شده بودند؛ معلوم نيست كه قبلا و يا بعد از كشتار اين طور شده بود. بر روي بدن بسياري از كشتهشدگان «علامت صليب» كه نشانه فالانژها است، با چاقو حك شده بود. «پزشك، پرستار و بيمار همه با هم كشته شده بودند. بعضي زير چرخهاي بولدوزر مانده و خرد شده بودند و تعدادي هم همراه با اجساد زنده در گورهاي دستهجمعي به زير خاك رفته، زنده به گور شده بودند. »
چنانكه گفتيم در حمله به بيروت، تنها اردوگاههاي «صبرا و شتيلا» نبود كه مورد حمله اسرائيل و فالانژها قرار گرفته بودند. تل زعتر، برجالبراجنه، كاتين، اورادور و گئورتيكا نيز از هجوم آنان، جان سالم به در نبرده بودند. در اردوگاه رشيديه حدود «هشتصد نفر زن و كودك و پير كشته شدند. » سربازان اسرائيل تحت رهبري ژنرال «ايتان» همراه با فالانژها ـ همدستان خطرناك خود ـ دستور داشتند كه هيچ يك از پناهندگان را نگذارند زنده از اردوگاهها خارج شوند. روزنامه تايم لندن در تاريخ سپتامبر 1982 نوشت كه: «هيچ تروريست]؟![ زنده خارج نشد؛ زيرا آنان گفتند كه هيچ زنداني نگرفتهاند. »
در جريان حمله به لبنان، حدود «هفتاد هزار فلسطيني و لبناني كشته و يا مجروح شدند و دقيقآ همه چيز طبق دستور مناخيمبگين كه گفته بود: «در موقع كشتن دشمن نبايد دلسوزي كنيد! روي خرابههاي شهر و روستاي آنان، مدنيت]؟!![ را بنا خواهيم كرد. تا محو و نابودي ]كامل [ فرهنگ عرب، نسبت به آنان كوچكترين احساسي نشان نخواهم داد. تاكنون بايد درك كرده باشيم كه در اين ديار، براي دو نفر جا نيست. تنها راهحل، پاك سازي فلسطين از اعراب است. . . حتي يك عرب يا يك قبيله عرب هم نبايد باقي بماند.»
تمام استراتژي صهيونيستها از آغاز نيز بر پايه همان طرز تلقي «مناخيم بگين» و «بنگورين» بوده است.
به اعتقاد نوم چامسكي در كتاب مثلث سرنوشت، «آمريكا، اسرائيل و فلسطينيان»، و حتي در سال 1975 درست دو روز قبل از حمله اسرائيل به اردوگاههاي فلسطيني، قطعنامهاي را كه اعراب پيشنهاد كرده بودند تا «راه را براي مشاركت ساف در گفتگوهاي مربوط به خاورميانه هموار نمايند» ـ طرحي كه بر اساس آن «راهحل مسالمتآميز ايجاد دو كشور» نشان داده شده بود ـ دولت آمريكا وتو كرد. هميشه اين فكر بوده است كه: «ايجاد يك كشور فلسطيني در كنار اسرائيل به منزله خنجري در قلب اسرائيل است. » باز هم نتيجه اين شد كه اسرائيل به پشتگرمي حامي خود آمريكا، به عمليات خونين «پيشگيرانه» دست زد؛ عملياتي كه در واقع «نوعي انتقامگيري» از شوراي امنيت و دهنكجي به اعضاي آن بود.
اين بيتفاوتيهاي حاميان ياغيان، دست آنان را در كشتار بيگناهان كاملا باز گذاشته بود. نتيجه آنكه 150000 مسلمان لبناني از وحشت اين جنگهاي ديوانهوار كه بدون اطلاع قبلي انجام ميشد، خانه و زندگي خود را ترك كردند و به آوارگان فلسطيني پيوستند.
مرون مدزيني در مقالهاي كه در تاريخ نوامبر 1983 به چاپ رساند، صراحتآ اذعان كرد كه از جمله اهداف صهيونيستها پس از تشكيل كشور اسرائيل «. . . گسترش خاك اسرائيل بود. براي تحقق اين امر، مبارزه مسلحانه، و بيرونراندن دشمن منهزم از سرزمين مادريمان پيشنهاد شد. » حمله به لبنان براي دسترسي به آب رودخانه ليتاني، بخشي از برنامه توسعه سرزمين اسرائيل بود. چنان كه موشه دايان آشكارا گفته بود: «هدف ايجاد امپراتوري اسرائيل ميباشد و اسرائيل مصمم است جنگ را تا زماني كه ميهنش كه از نيل تا فرات گسترده است، آزاد شود، ادامه دهد. » ايوانف معتقد بود كه موشهدايان با استفاده از لحن نازيها در جنگ دوم با غرور و تكبر خاص خود شعارهاي حزب نازي را تكرار ميكرد و ميگفت: «آري! توپ مقدم بر كره، اسرائيل بزرگ، فضاي حياتي! چه لغات آشنايي، چه مشابهت دقيقي!»
در نسلكشي فلسطينيان توسط اسرائيليان در لبنان، تعداد 2500 نفر از پناهندگان اردوگاه «تلزعتر» 2000 هزار نفر در اردوگاه شتيلا، و همه آوارگان اردوگاه «صبرا، و تمام بيماران معلول و رواني بيمارستانهاي فلسطينيان، همگي كشته شده. مناخم بگين، كه با همفكري آريل شارون طرح كشتار آوارگان ساكن در اردوگاه «صبرا و شتيلا» را تهيه كرده بودند، وقيحانه گفت: «خبر قتل را از بخش خبري بيبيسي شنيدهام. » اسحق شامير نيز «آن را شايعاتي دروغين خواند. » ولي «آريل شارون» ناگزير شد تا در مصاحبهاي با روزنامه هرالد تريبون در تاريخ اول اوت 1982 بگويد: «كار 2000 توريست باقيمانده در كمپ شتيلا پس از خروج سازمان آزاديبخش فلسطين كه هنوز در بيروت مانده بودند، بايد يكسره ميشد. » در حالي كه براساس گواهي شاهدين عيني، حتي يك چريك سازمان الفتح در كمپها باقي نمانده بود. در همان وقت يكي از استادان دانشگاه عبري نوشت: «كشتار به دست ما صورت گرفت. فالانژها اجير ما هستند؛ عينآ به گونهاي كه اوكرائينيها و كرواسيها و اسلواكها اجير هيتلر بودند و او آنها را به عنوان سرباز به خدمت گرفته بود تا برايش كار كنند. به همين ترتيب هم ما قاتلان را در لبنان سازمان داديم تا فلسطينيها را بكشند. »
چنان كه بيان شد، انگيزه اسرائيل از بمباران بيمارستانها، هتلها، مساجد، معابد، كوچه، بازار و خيابانهاي شهر بيروت، تنها مسئله «پاك سازي» آن كشور از وجود آوارگان فلسطيني نبود، بلكه گسترش خاك اسرائيل، تصرف قسمت عمده از خاك لبنان و بيرون راندن ارتش سوريه از آن نيز بود «گرچه صائب سلام» نخستوزير سابق لبنان معتقد است كه «اسرائيل ميخواهد لبنان را از مسلمانان خالي كند. » توني كليفتون، روزنامهنگار و خبرنگار جنگي انگليسي، در آن روزهاي پرآشوب در بيروت بود. او در يادداشتهايش همهجا از اسرائيليها به عنوان «وحشي» ياد ميكند. نامبرده پس از بازديد از بيمارستان رواني درهم كوبيده شده اردوگاه صبرا نوشت: «آيا به اين رفتار جز صفت توحش چيز ديگري ميتوان اطلاق كرد؟»
استراتژي اسرائيليها در بخش غربي بيروت كه اكثريت جمعيت آن را مسلمانان تشكيل ميدادند، چنين بود كه شهر را محاصره ميكردند، آب و برق و مواد غذايي و دارويي را بروي آنان ميبستند و از حمل آنها جلوگيري ميكردند، سپس شهر را بمباران مينمودند. بديهي است كه در ميان جمعيت آن بخش، تنها فلسطينيها نبودند؛ بلكه اهالي لبناني نيز فراوان ديده ميشدند. همه اين اقدامات براي آن بود كه آوارگان و اعضاي سازمان آزاديبخش فلسطين را از لبنان برانند. ياكوف مريدور، وزير مسئول امر در جواب اينكه با باقيماندگان فلسطيني چه بايد كرد، گفت: «آنها را برانيد. آنها را به سوي شرق، به جانب سوريه برانيد . . . و اجازه بازگشت به آنها ندهيد. » در واقع، هدف اسرائيليان تنها كشتن آوارگان نبود؛ بلكه ويرانكردن پناهگاههاي آنان نيز بود. به قول نوم چامسكي براي هزارمين بار: «روشنفكران آمريكايي اين بار هم قلم به دست خواهند گرفت و ثابت خواهند كرد كه عمليات مزبور نمونهاي اعلا از اقداماتي انساندوستانه و نشانهاي تاريخي و يگانه از ]پاكي نيت و دستها[ است. حتي گستاخانه ادعا خواهند كرد كه اين ساف است و نه اسرائيل كه :]شهر و مردمان آن را به گروگان گرفتهاند. [
در جمع سران كشورهاي غربي، تنها صدراعظم پيشين اتريش «كورت والدهايم» صراحتآ از رفتار غيرانساني صهيونيستها در لبنان انتقاد كرد و اعلام داشت: «تنها يك رژيم فاشيستي ميتواند با اهالي سرزمينهاي اشغالي، مانند اسرائيل رفتار كند. » همين نكته باعث شد تا آژانس يهود و جنبش زيرزميني يهوديان در آمريكا دست به كار شوند و از لا به لاي صفحات تاريخ جنگ دوم جهاني، اين نكته را ـ راست يا دروغ، تهيه شده توسط توطئهگران اسرائيل ـ بيرون كشند كه: كورت والدهايم جانشين برونوكرايسكي در سوزانيدن يهوديان در كورههاي آدمسوزي نازيها دست داشته است.
صفحه 2