محمدحسن پورقنبر
Mpourghanbar8@gmail.com
برپايي جبهه ملي در اواسط آبان 1328ش، به رهبري مصدّق و کاشاني، منجر به نزديکي دو طيف ملّي و مذهبي، و در نتيجه آن نيز حضور يک ائتلاف قدرتمند متشکّل از نيروهاي ملّيگرا و مذهبي در عرصي سياسي ايران شد. جبهه سياسي مذکور، به خاطر مخالفت قاطعانه با مداخلات بيگانگان در امور داخلي ايران و اصرار بر کاهش اقتدار سياسي دستگاه سلطنت، و همچنين با داشتنِ دو رهبر بانفوذ و وجيهالملّه يعني مصدق و کاشاني، خيلي زود به مهمترين جريان سياسي کشور تبديل شده، طيفهاي ديگر، به ويژه سلطنت طلبان را تحتالشعاع خود قرار داد. سير صعودي شتابناک جبهه ملي در صحنه قدرت سياسي ايران، زماني به نتيجه منجرگرديد که تقريبا هجده ماه بعد از تشکيلِ جبهه، شخصِ اولِ آن، نخست وزير ايران شد. قرارگرفتنِ مصدق در اين منصب کليدي و مهم، حضور پُررنگ عناصر مرتبط با اين جريان در سازمانهاي اجرايي و ساختار دولت را به همراه داشته، ازينرو، چالش ميان جبهه و مخالفان، علي الخصوص درباريان و طرفداران سلطنت، تشديد گرديد، تا آنکه در نهايت، به قيام سي تير1331ش انجاميد. رويداد مذکور، که با همراهي تمام قد آيتالله کاشاني و حمايت راسخِ مردم ايران، به ثمر نشست، بيش از پيش خشمِ مخالفان دولت ملي را برانگيخت، و اگرچه به خاطر نيروي مردم، جرات مقابله از طريق قوه قهريه و رويارويي مستقيم با دولت را نداشتند، اما از طرق مختلف و به صورت غيرمستقيم، درصدد تزلزلِ پايههاي آن برآمدند. يکي از اين ترفندها، ارائه رويکردِ کاملا بدبينانه به شرايط اجتماعي ـ اقتصادي کشور و تيره و تار نشان دادنِ وضعيت زيستي جامعه ايران، توسط مطبوعات بود. اين نگرش منفيانگارانه، نه فقط از سوي مخالفانِ مصدق و دولت، بلکه از طرف برخي نشريات نيز (عمدا يا سهوا) در اذهان عمومي تزريق گرديد، که اين مطالب، طبيعتا ميتوانست در تخريب وجهه مصدق و دولت او در اذهان عمومي تاثيرگذار باشد، و در نهايت، راه را براي انجام کودتاي 28 مرداد 1332ش هموار نمايد. اين مقاله، درصدد است تا نگاهي مختصر به مطالب موردنظر بيندازد.
روزنامه «مرد امروز» که در آن مقطع، با مديريت اميرهوشنگ شمس مستوفي منتشر ميگرديد، از همان نخستين ماه بعد از واقعه سي تير، رويکردي شديدا غيرخوشبينانه نسبت به مسائل کشور به جامعه تزريق نمود:
ما بشاه و مصدق ميگوئيم: که در وضع حاضر مملکت رو به انقراض مي رود! طوفان انقلاب وزيدني است، امروز يا فردا! دارم کم کم از همه چيز و از همه کس مايوس ميشوم... دارم از فرط تاثر و تفکر به حال اين ملت اسير بلاتکليف به آستانه مرگ نزديک ميشوم! دارم فرياد ميزنم اي واي... اين چه مملکتي است؟ اين چه جهنم اليم و دوزخ روحکشي است!... اينها ميگويند بشما چه مربوط که ملت به سکرات مرگ افتاده است بشما چه مربوط که مملکت در شرف اضمحلال و انقراض است... بشما چه مربوط که مردم فاقد ضروريترين وسايل زندگي مي باشند... 1
شمس مستوفي که به اصطلاح، دلي پر خون از شرايط موجود کشورش و وضعيت ايران داشت، از همه کس و همه چيز نااميد شده بود، چنان که در عبارتي ديگر از روزنامه مرد امروز، چنين آمده است:
مملکت را به کجا ميبريد؟ همه از اين اوضاع ناراضي اند حتي شخص دکتر مصدق ، همه از آينده تاريک و مبهم هراس دارند و اظهار نگراني مي کنند حتي آيت الله کاشاني، همه بهم افترا و تهمت ميزنند حتي اعضاي جبهه ملي... همه از مقام و موقعيت خود و مملکت سواستفاده ميکنند حتي آقازادههاي کاشاني... همه بيکديگر دروغ ميگويند و در عين حال متحدا عليه مصالح مردم اقدام مي کنند حتي وزراي کابينه ملي... همه و همه براي اشتعال اين جهنم هيزم و سوخت جمعآوري ميکنند و در عين حال همه از شرر جانگدازش رنج برده و در زحمتاند. 2
روزنامه «نبرد ملت» با مسئوليت کرباسچيان، در همان برهه زماني نزديک به قيام سي تير1331ش که هنوز نيروهاي مذهبي و ملّي با يکديگر متحد بوده، و مصدق با حمايت کاشاني، بار ديگر توانست قدرت را به دست بگيرد، شديدترين حملات را عليه نخست وزير در دستور کار داد و از هر راهي براي کاهش وجهه او استفاده ميکرد: « دين و وطن در خطر است... امروز کار افلاس و بدبختي مصدق به جائي رسيد که ميخواهد بقيمت ادامه حکومت جابرانه خود زنجير کُشندهاي را که از خون ميليونها بشر تيره روز، ننگين شده است به گردن نحيف اين ملت مفلوک نهاده و با کوچ دادن ميليونها بشر دربدر و گرسنه يک قرباني ديگر بر قربانيان مسلح سرخ بيفزايد». 3
اين روزنامه، تا پايان دولت مصدق، به طور مستمر و مداوم، شديدترين حملات را نثار او نموده، بطوري که در راستاي ترغيب مردم عليه دولتاش، در چند روز منتهي به کودتا آورده است: «اتحاد همگاني و قيام رشيدانه برادران مسلمان تنها ضامن بقا و دين وطن و يگانه وسيله نجات خلق مسلمان ايران از مفاسد اخلاقي، بحران اقتصادي و خطرات مهلک داخلي و خارجي است» 4، و اين همان روزنامهايست که بلافاصله در اولين شمارهاش بعد از وقوع کودتا 28مرداد نوشت: «آتش خشم و غضب ملت مسلمان و ضداجنبي جز به ريختن خون دشمنان دين و وطن و ناموس جاسوسان کمونيزم و عمال بيشرم اجنبي خاموش نخواهد شد اگر حکومت انقلابي سرلشگر زاهدي کمترين ارفاقي نسبت به جاسوسان و جنايتکاران بنمايد بزرگترين خيانت را به دين و خلق و وطن نموده است». 5
نشريه «کاويان» که توسط ربيع مشفق همداني اداره ميشد نيز با بزرگنمائي معضلات و تاکيد بر نارسائيهاي اجتماعي ـ اقتصادي جامعه، درصدد بود تا ازين طريق، هشداري به نخست وزير و عناصر دولت او بدهد. اين روزنامه در يکي از شمارههاي خود از تشديد و افزايش بيش از پيشِ نوميدي مردم ايران به خاطر اهمال و قصور برخي عناصر دولت وقت صحبت به ميان آورده و از زمامداران امور خواسته که به احتياجات فوري «ملت محروم ايران» توجه نمايند. 6 اين مجله در يکي ديگر از شمارههايش در ماههاي منتهي به کودتا، اين طور آورده است:
بحران اقتصادي، ترقي سرسامآور قيمت زندگي، عدم لياقت عده کثيري از اعضاي دولت و کسانيکه مقامهاي حساس را احراز کردهاند فرصتي به دست مخالفين داد که آنچه در نيرو دارند براي ساقط کردن دولت و توليد هرج و مرج و آشفتگي به کار برند... هرگاه دولت جدا براي خنثي کردن نقشه مخالفين اقدام نکند و از طرف ديگر براي پايين آوردن قيمت زندگي کاري نکند احتمال ميرود مخالفين مشکلات جديدي براي دولت ايجاد نمايند و حوادث ناگواري بوجود آورند. 7
نشريه «نور آزاد» که به مسئوليت سيدحسين کروبي در تبريز چاپ ميشد، مناقشات اجتماعي و همچنين منازعات سياسي را که سبب افتادنِ چرخهاي کشور در سراشيب سقوط ميگرديد، مورد توجه قرار داد:
در پرتگاه اضمحلال: در کشوري که از متصديان عالي مقام امور تا افراد عادي بيکاره، يک فردي عالم و عامل بوظيفه نتوان يافت، در کشوري که زعماي قوم و پيشوايان ملت عالما و عامدا براي نفع شخصي و حفظ مقام لجام گسيخته به ترک وتاز مشغول بوده... در کشوري که مالک و زارع، کارفرما و کارگر، تاجر و کسبه، پير و جوان، دارا و ندار، روشنفکر و خرافاتي، در يک کلمه تمام افراد ملت از هر طبقه و از هر دسته، بر عليه يکديگر قيام نموده و جز محو و نابودي همديگر هدفي ندارند، چه اميد و خير و چه اميد سعادت و موفقيت توان داشت؟... تاجر، کارفرما روشنفکر، نظامي، دارا، جاهل، مامورين کشوري، عوام، کارگر، جوان، پير همه تيشه به ريشه همديگر ميزنند ولي نميدانند که اين راه جز سقوط مملکت به جائي منتهي نميشود. 8
بعد از آنکه مصدق توانست، علي رغم تمام چالشها، اختيارات يک ساله را از مجلس و شاه دريافت کند، نشريه فکاهي «توفيق» با مسئوليت محمدعلي توفيق، با دستاويز قرار دادن اين مسئله، با زبان طنز و کنايه، مصدق را آماج حملاتاش قرار داد، چنان که در يکي از شمارههاي نشريه مذکور چنين امده است:
دو کلمه با پيشوا، خوب جناب پيشوا اين سفر ميخوام باهات چند کلمه خودماني صحبت کنم الحمدالله اختيارات يکساله رو گرفتي و خيالت راحت شد حالا برو تخت و با خيال راحت زير پتو بخواب و مذاکرات نفت و ادامه بده همه مون ميدونيم که نميذاري سر قضيه نفت کلاه سرت بذارن ولي بالا غيرتا... جون ننه حسني يا مرگ اصغري به همين نفت اکتفا نکن بيا و يه فکري هم به حال ملّت فلکزده بکن ديگه يکسال اختيارات تام گرفتي و خيالت راحته... 9.
در اين ميان، علاوه بر نشريات علي الظاهر بي طرف، مطبوعات مخالف مصدق، با نيرويي مضاعف و البته عامدانه در راستاي تخريب پايههاي دولتِ وقت، به اغراق و بزرگنمائي کاستيها و عيوب جامعه ايران در زمينه اجتماعي و اقتصادي مبادرت ورزيده، و ريشه اصلي آن را نيز در بي توجهي نخستوزير و بي کفايتي عناصر دولت عنوان مينمودند.
عباس صبوحي که مي توان او را در طيف سلطنتطلبان قرار داد، در نشريه «صبح وصال»، به بهانه داشتنِ دغدغه براي مشکلات مردم ايران، اين طور ميآورد:
تصويب قانون انتخابات که حق راي را به باسوادان تفويض نمايد از خواستههاي مردم روشن ضمير اين مملکت ميباشد آقاي دکتر مصدق! اکنون که لايحه اختيارات به تصويب مجلسين رسيده و با فداکاري افراد دستجات مختلف شما مجددا زمام امور کشور محروم و ستمديده ما را به دست گرفتهايد و اوضاع و احوال نيز به دلخواه شما و ياران شما جريان دارد و هيچ يک از فئودالهاي زالوصفت، ياراي کوچکترين مخالفتي ندارند شايسته است لايحه انتخابات را اجرا نماييد. 10
لطفالله ترقّي وکيل پايه يک دادگستري، که در راس نشريه «ترقي» به روزنامهنگاري نيز ميپرداخت، نه به صورت کاملا مستقيم، بلکه همانند صبوحي در صبح وصال، به طور تلويحي مصدق و دولت او را در نوک پيکان حملات لفظياش، مبني بر علت اصلي نابساماني اقتصادي جامعه ايران، قرار ميداد. براي نمونه، در يکي از شمارههاي خود، با نقل قول از يک روزنامه سوئيسي، اوضاع ايران را ترسيم نمود. در واقع، درج اين مطالب را ميتوان، کوششي از سوي ترقي براي نابهنجار جلوه دادن شرايط کشور در زمان زمامداري مصدق دانست. در حالي که روي سخنِ او، نخستوزيرِ وقت ايران بود، با اينحال، سعي کرد تا فقط بعنوان يک مترجم و انتقال دهنده مطالب يک روزنامه خارجي به مردم ايران نشان دهد:
انگليسيها حکومت مصدق را به رژيم فرانکو و موسوليني تشبيه ميکنند! يک روزنامه سويسي مينويسد به زودي بيکاران تهران و آبادان مانند گرگهاي گرسنه دندانهاي خود را به دکتر مصدق نشان خواهند داد. نطق شنبه گذشته مصدق را مطبوعات انگليسي بعنوان اعلام شکست علني دکتر مصدق تلقي کردند. به عقيده ديگر مطبوعات اروپائي، مصدق با اين نطق، شکست و ناکامي خود را در حل قضيه نفت علنا اعتراف کرده و گفت که با وجود موفقيت در اخراج انگليسيها از ايران، هدف مطلوب حاصل نشد. روزنامه سويسي در مقالهاش مينويسد بيش از يکسال از تاريخي که دکتر مصدق با نطقهاي پرسروصداي خود وعده يک آينده سعادتمند و درخشان را به ملت خود ميداد نميگذرد که خود او با نطق گريهآلود تازهاي تمام وعدههاي گذشته خود را پس ميگيرد و بجاي اينکه يکبار ديگر ملت خود را با وعدههاي طلائي دلخوش کند آنها را به تحميل شدائد و مصائب بيشتري دعوت مينمايد... در پايان مقاله خود مينويسد آنچه را که دکتر مصدق نميتواند درک کند درجه تحمل مردم در برابر فقر و فلاکت و فشار اقتصادي است سياست مبهم و بياعتنايي او به فقر و بدبختي روزافزون مردم بالاخره روزي را پيش خواهد آورد که فوج بيکاران تهران و اصفهان و آبادان و ديگر نقاط ايران چون گرگهاي گرسنه در خيابانها به راه ميافتند و با يک انقلاب خونين اساس حکومت او را واژگون سازند شايد خود دکتر مصدق همچنين روزي را پيش بيني بکند. 11
اگر صبوحي و ترقي سعي مي کردند به صورت غيرمستقيم و تلويحا، شرايط جامعه را تاريک و کِدِر جلوه داده، بدين ترتيب، وجهه دولت را زير سوال ببرند، سيدمحمد هاشمي که او نيز در طيفِ سلطنتطلبان قرار داشته و در راس روزنامه «اتحاد ملّي» فعاليت ميکرد، به نوعي در سياهنمائي اوضاع پايتخت ايران اغراق نمود که کاملا مشخص و مبرهن بوده از روي خصومت و کينهجوئي بدين کار مبادرت ميورزد، و نکته جالبتر اين که، به نحوي همه ابعاد و جوانب زندگي و حيات تهران را آشفته و ظلماني ترسيم کرد که قابليت سوق دادنِ هر ايراني به سوي ياس و سرخوردگي را داشت:
نفت را فراموش کنيد به فجايع تهران رسيدگي نمائيد مردم تاب تحمل اين همه فجايع را ندارند تهران يا مرکز فجايع! نميخواهم در طي اين سطور راه اغراق بپيمايم يا دستخوش احساسات بشوم ولي منکر نميتوان شد که در اثر گُل روي نفت وسياست و تصادم منافع نفتي دول بزرگ در اين کشور مخصوصا در اين تهران خراب شده پُر از فجايع، مفاسدي بروز کرده که قوه تحمل را از همه سلب کرده است. وقت دکتر مصدق تمام صرف نفت ميشود، وزراء در سنگر نشسته به هيچ کاري دست نميزنند، سياست خارجي از گرفتاري دولت و مصدق حداکثر استفاده را ميکند و مردم را به جان يکديگر انداخته انحطاط اخلاقي خودمان به اين هرج و مرج دامن ميزند و در نتيجه اوضاعي پيش آمده که امروز در خيابانهاي تهران کسي به جان، مال و ناموس خود اطمنيان ندارد، جانت در خطر، مالت در معرض اتلاف و ناموست درخطر تعرض هر بي سروپايي است. پرده عصمت عمومي دريده شده زبانها باز شده الفاظ رکيک وقاحت خود را از دست داده و نتيجه اين خودسري و تجرّي در بين طبقه سوم و کساني که از لحاظ اخلاقي در درجات پستتر و منحط تري زندگي ميکنند آن ميشود که... دانشگاه متشنج و آماده زدوخورد است و تق و لق، کارخانجات تعطيل و پُر از اعتصاب،... و در ميان اين منجلاب پر از فجايع ما دلمان خوش است که نفت داريم و به نفت رسيدگي ميکنيم و ميخواهيم ايران را در روي درياي مواج نفت خوشبخت سازيم. 12
و در نهايت، روزنامه «قيام ملي» که ناشر افکار گروهي به نام «جانسپاران ميهن» بود، به عنوان حامي متعصّب و دو آتشه دربار پهلوي، حملات خود را به شديدترين وجه ممکن، از همان ماههاي نخستينِ حضور مصدق در راس دولت، به نخست وزير و مهمترين حامي او يعني کاشاني شروع کرده بود، از هر طريق در پي ترسيمِ يک چهره زشت و نامطلوب از دولت ملّي و حاميان آن بود، چنان که در يکي از شمارههايش آمده است:
مصدقالسلطنه در سايه عباي کاشاني و چاقوي شعبان بي مخ: حکومت مصدق در اين هشت ماه از هيچ خيانتي خودداري نکرد مردم بي چاره و بيگناه را به مسلسل بست... به مردم وعده ميداد که از عوايد سرشار نفت، ايران را بهشت برين کند... و کار اين تبليغات به جائي رسيد که خود مصدق از عوايد روزي 300هزار ليره صحبت ميکرد و اطرافيان بيشرم او اعلام ميکردند که به هر فرد ايراني در روز مبلغ 183 ريال تحويل خواهد شد... مصدق در روز 3شنبه در برابر مجلس و در برابر افکار عمومي اعتراف کرد که از آدمکشي و قتل و جنايت در راه حفظ موفقيت متزلزل حکومت خائنانه خود ابا ندارد. مصدق اعتراف کرد که چاقوکشان دولتي و شعبان بي مخ به کمک مامورين پليس روزنامهها را غارت کردند و از اين عمل خائنانه و بيشرمانه نيز تحسر و تاسفي ندارد. شکست روز سه شنبه در مجلس و بيداري مردم، اجامر و اوباش را به تکاپو انداخت و مصدق داغدار را به عباي کاشاني پناهنده ساخت... ما نميدانيم اين مسخرهبازي و خيمه شببازي تا چه وقت ادامه دارد. کاشاني در اين کشور چه کاره است که هر روز براي مردم بدبخت و بينواي اين کشور که از همه چيز محروم هستند گربه رقصاني ميکند و بخشنامه صادر مينمايد و با سرنوشت صدها هزار نفر جوان تحصيل کرده و شرافتمند بازي ميکند. 13
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مرد امروز، ش40، صص 1و2.
2. همان، ش 43، ص2.
3. نبرد ملت، ش 64، ص 1و2.
4. همان، ش74، ص 1و4.
5. همان، ش 75، ص 1.
6. کاويان، ش 32، ص 2.
7. همان، ش 32، ص 2.
8. نور آزاد، ش 14، صص 1و4.
9. توفيق، ش11، ص2.
10. صبح وصال، ش 1، ص 1.
11. ترقي، ش 46، ص 2.
12. اتحاد ملي، ش 238، ص 4.
13. قيام ملي، ش 29، ص 1 و4.