کريم فرجي
Farajik13@yahoo.com
رضا عبداللهي
abdollahyy@yahoo.com
چکيده
در دوران قاجار مناسبات بين نيروهاي اجتماعي با يکديگر و با حکومت، نقش تعيين کنندهاي در شيوه مملکتداري داشت. بحرانهاي درهم تنيده سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيکي باعث گرديد تا آخرين حکمران قاجار نتواند اوضاع را کنترل کند. در چنين فضايي رضاخان به قدرت رسيد. پادشاهي او منشاء تحولات جديدي در تاريخ ايران بود. اين تحولات در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... نمود پيدا کرد. در سالهاي اخير محققان زيادي سعي کردهاند که از زوايائي مختلف حکومت رضاشاه و حوادث مهم اين دوره را بررسي کنند. اين مقاله ميکوشد با نگاه و تأمل بر نوشتههاي خاطرهنويسان معاصر حکومت پهلوي اول سياست داخلي رضاشاه در اداره کشور را مورد بررسي قرار دهد.
واژههاي کليدي
رضاشاه، رجال سياسي، نظاميان، درباريان، روحانيون
پيشينه تحقيق
در خصوص احوال رضاخان و سياست داخلي وي در ادارهي کشور تاکنون تحقيقات و پژوهشهاي زيادي انجام شده است. بسياري از اين تحقيقات تکرار مکررات است و بصورت سنتي از روي همديگر نگاشته شدهاند و چندان مستند به ارائه نمونه هاي تاريخي نيستند. لذا بررسي ديدگاههاي خاطرهنويسان دربارهي رضاشاه موضوعي جديد و متفاوت است از آنچه تاکنون دربارهي مؤسس سلسلهي پهلوي و حکومت او در تحقيقات ارائه شده است.
مقدمه
خاطرهنويسي در ايران سابقه طولاني ندارد. در سالهاي اخير تعداد زيادي شرح حال و يادداشتهاي روزانه و سفرنامه در ايران منتشر شده است. از لحاظ تاريخي خاطرهنويسي از اهميت ويژهاي برخوردار است. البته مشخص است که خاطرات را به تنهايي نميتوان پايه و اساس تبيين پديدههاي تاريخي شمرد. تطبيق اين آثار با اسناد مکتوب يکي از لازمههاي شناخت حوادث تاريخي است.
در مطالعه کتابهاي خاطرات بايد دورنمائي از شرح حال صاحب اثر و همچنين دامنهي فعاليت او در رخدادها مدنظر قرار گيرد. کتابهاي خاطرات نيز مانند بسياري از کتابهاي تاريخي خالي از حب و بغض نيست. براي اينکه رخدادهاي تاريخي را از نگاه خاطرهنويسان بهتر رصد کنيم، به يک بينش جامع و در عين حال منطقي و تاريخي نياز داريم به هر حال به علت آنکه اين آثار محصول مشاهدات مستقيم و غيرمستقيم است و نويسندگان آنها در متن حوادث قرار دارند، جايگاه ويژهاي در تحقيقات تاريخي دارند.
افراد زيادي در جايگاههاي مختلف، در خاطرات خود به تشريح شخصيت رضاشاه و تحولاتي که در اين دوره به وجود آمده پرداخته اند. برخي از سخنان دوستان و دشمنان پهلوي اول در جايگاه خود قابل بررسي است. در تبيين سياست داخلي رضاشاه در ادارهي کشور بايد ديدگاههاي موجود را بخوانيم و آنها را با واقعيات و فضاي آن زمان تطبيق دهيم تا از درون آن منصفانهترين ديدگاه به مخاطبان ارائه شود. با علم به اين که ما راجع به دورهاي از تاريخ صحبت ميکنيم که فضاي مداح گونهاي که يادگاري از عصر قاجار بود در اين دوره هم حکمفرماست لذا شکي نيست که در دوره رضاشاه حوادثي رخ داده است که مصلحت انديشي نويسندگان مانع تمرکز بر روي آنها شده است. کاوش کردن اين وقايع محققان بسياري را به دنبال خود کشانده است. در جايي که نويسندگان دايرهي انصاف را رعايت نميکنند و فقط مسيرهاي از پيش تعيين شده را به مخاطبان اندک خود نشان ميدهند، حرکت به سوي واقعيتها کار بسيار سختي است.
نکته آزاردهنده در خاطرات برخي از نويسندگان اين دوره، تحليلهاي عجولانه و گاه غير منطقي است که راجع به سردودمان سلسلهي پهلوي صورت گرفته است. قالبهاي ذهني از پيش طراحي شده و قلم فرسايي نسبت به سياستهاي رضاشاه در برخي از آثار اين خاطرهنويسان وجود دارد. ولي با همه کاستيهاي موجود نميشود از اين منابع به راحتي گذشت. به عبارت ديگر اين تأليفات عليرغم نواقص موجود خالي از نکات جديد نيستند.
با کودتاي سوم اسفند 1299 اشخاصي که لباس سياست بر تن داشتند، سعي کردند که در سير حوادث از ديگران عقب نمانند. آنان در رکاب رضاشاه قرار گرفتند و در جريانات تاريخي اين دوره به هنرنمايي پرداختند و بعدها خاطرات خود را نوشتند. آثار اين اشخاص نکات بسيار مهمي در درون خود دارند که ميتواند در تحليل حکومت رضاشاه با ما کمک کند. به غير از رجال سياسي، افراد نظامي نيز اقدام به نوشتن خاطرات خود کردهاند. زاويه ديد اين افراد نسبت به فضاي اين دوره قابل تأمل است. اعضاي خانواده رضاشاه و کارکنان درباري نيز از جمله کساني هستند که خاطرات خود را منتشر کردهاند. در خارج از دربار خاطرات روحانيون و اشخاص خارجي که به ايران آمده بودند قابل توجه است. بايد توجه داشت که بسياري از اظهارنظرها در راستاي مقتضيات زمان انجام گرفته است و تمرکز بر روي موضوعات، متناسب با نگاه افراد و جايگاه آنان در حوادث، متفاوت است. با توجه به اين مقدمه اين مقاله تلاش ميکند، ديدگاههاي خاطره نويسان راجع به حکومت رضاشاه مورد بررسي قرار دهد.
الف: رجال سياسي
منظور از رجال سياسي افراد اهل سياست بودند و در جريانهاي سياسي اين دوره نفش آفريني کردند. اين اشخاص لزوماً افرادي نبودند که در دستگاه حاکميت تصدي امور را بر عهده داشتند؛ آنها فشار نظاميان و هواداران رضاخان در مجلس را باعث به قدرت رسيدن او ميدانند. (فرخ، 1354، ص 184؛ دولت آبادي، 1362، ص 394). به اعتقاد آنها مجلس پنجم با هيجان زيادي در به قدرت رسيدن رضاشاه و تأسيس سلسله پهلوي نقش آفريني کرد. در واقع رضاشاه با بهرهگيري از ارتش و جريانات سياسي داخل مجلس توانست به روند به قدرت رسيدن خود شتاب ببخشد. از نظر رجال سياسي در مجلس ششم تعداد کمي نمايندهي دگرانديش و متعهد به آرمانهاي ملت وجود داشتند. شاه وجود آنها را نتوانست تحمل کند. بنابراين تصميم گرفت آنها را از صحنهي سياسي و فعاليتهاي اجتماعي حذف کند. در اين دوره تمرکز قدرت به حدي بود که ابتداييترين تا پيچيدهترين تصميمات، با دخالت شاه همراه بود. (سيف پورفاطمي، 1379، ص50؛ متين دفتري، 1370، ص 125؛ عامري، 1388، ص 153؛ فروغي، 1383، ص 175؛ طلوعي، 1374، ص 144). به عبارت ديگر در اين دوره نمايندگان مجلس به کمک انگليسها يک فرد قزاق را از فرش به عرش بردند و زمينه ديکتاتوري او را فراهم ساختند. (حکيميون، 1386، ص306) بعد از به قدرت رسيدن رضاشاه بيشتر نمايندگان مجلس توسط شاه انتخاب ميشدند. (رستمي، 1382، ص7). بنا به نوشتههاي سياسيون، عدم دخالت شهروندان جامعه در امور سياسي و اجتماعي يکي از مشخصههاي اين دوره است. رضاشاه با سلب مصونيت پارلماني گامي بلند در بياعتبار کردن ماهيت مجلس برداشت. دو اصل قانونگذاري و نظارت بر فعاليتهاي دولت عملاً از نمايندگان مجلس سلب شد. از مرداد سال 1307 يعني پايان دوره ششم مجلس شوراي ملي آزادي فردي و اجتماعي به تدريج از بين رفت. با مداخلهي علني دولت در انتخابات، حضور مخالفين در مجلس ناممکن بود. در مجلس هفتم تا پايان دورهي رضاشاه، انتخابات فرمايشي حکمفرما بود. ظاهر انتخابات بطور عوام فريبانهاي حفظ شد ولي سرنوشت انتخابات را شاه رقم ميزد. در واقع رضاشاه قوه مقننه را به يک ادارهاي که زير مجموعهي قوهي مجريه بود، تبديل کرد و جاي هيچگونه فعاليت مردمي مثبت را براي نمايندگان باقي نگذاشت. مجلس به عنوان تنها روزنهي کاهش استبداد با بيارادگي کامل وکلاء آن، کار ويژهي خود را از دست داد. (مصدق، 1369، ص 47.)
شاه از آزادي انتخابات صحبت به ميان ميآورد ولي در عمل خلاف آن رادر پيش ميگرفت. وجود نمايندگان بياراده که در دام اراده شاه گرفتار بودند اين جسارت را به رضاشاه داده بود که هر امر غيرمشروع و غيرقانوني را قانوني جلوه دهد. (فرمان فرماييان، 1382،ص 210) در اين دوره تحرک سياسي در اين دوران به پايينترين سطح خود از زمان بوجود آمدن مشروطيت رسيده بود. اين موضوع در آثار رجال سياسي به خوبي مشهود است.
رضاشاه همواره در توهم توطئه بسر ميبرد و نسبت به محيط اطراف خود سوءظن داشت. اولين ايراد که به رضاشاه ميگيرند استبداد يا ديکتاتوري او بود که بدون شک درست است و هيچ ناظر بيطرفي نميتواند انکار کند. يکي از شاخصهاي نظام دموکراتيک وجود رسانههاي آزاد و متعهد است. مطبوعات بعنوان رسانه مکتوب همواره جايگاه ويژهاي در فضاي فکري جامعه دارد. مؤسس سلسلهي پهلوي که خيلي سعي ميکرد خود را يک پادشاه متجدد نشان دهد، هيچ انتقادي را بر نميتابيد و با منتقدين خود بشدت برخورد ميکرد. در چنين فضاي بستهاي در خارج از مرزهاي کشور چند روزنامه به انتقاد از جو حاکم ميپرداختند. البته شاه پهلوي با خواندن اين مطالب به شدت برافروخته ميشد و تا جايي که ميتوانست با آنها برخورد ميکرد (فروغي،1383، ص51؛ مصدق،1365، ص 354؛ تقيزاده، 1372، ص 253-263؛ ابتهاج، 1381، ص 36؛ پسيان، 1377، ص 125؛ سياسي، 1386، ص 110؛ اسکندري، 1372، ص 116؛ سيفپور فاطمي، همان، ص 175؛ عاقلي، 1373، ص320). روزنامههاي دولتي هم بيشتر در جهت تأييد سياستهاي شاه پهلوي حرکت ميکردند.
کاناليزه شدن همه فعاليتهاي سياسي در جهت اهداف شاه باعث شد که روزنامهها بيشتر به تقدير نامههاي روزانه براي کارهاي شاه و هيئت حاکمه تبديل شوند. در اين دوره عليرغم اينکه روزنامهها افزايش يافته بود ولي تيراژ آنها بسيار پايين بود بطوريکه ناشران جرايد از راه باجگيري و تملق زندگي خود را تأمين ميکردند. فضاي وحشتي که رضاشاه براي مطبوعات ايجاد کرد، باعث شد که همه روزنامهها از فعاليتها نامشروع شاه چشمپوشي کنند (آوري، 1369، ص500) با وجود ديکتاتور مضطربي مانند رضاشاه مطبوعات مجالي براي آشکار کردن کارهاي غيرمشروع هيئت حاکمه نداشتند.«از عجايب حکومت ديکتاتوري و رژيم قلدر يکي هم اين است که هيچ فردي چه در مقام بالا و چه در مقام پايين، باتوجه به جوي که حکمفرماست نميتواند به گناه خود اعتراف کند و راه رفته را برگرد» (پسيان، همان، ص55.)
ما در دوره قاجار با يک جامعه ماقبل مدرن مواجه بوديم، تعاملات و مناسبات بين نيروهاي اجتماعي با يکديگر و با حاکميت نقش تعيين کننده در تحولات اجتماعي اين دوره داشت اين نيروها عبارت بودند از سران عشاير، زمينداران، شاهزادگان، بازرگانان و بعدها طبقه روشنفکران، شاهان قاجار براي اينکه بتوانند به حکومت خود ادامه دهند سعي ميکردند تا جاي ممکن اين نيروها را راضي نگه دارند، چرا که برخورد ميان اين نيروها با يکديگر و با حاکميت، محصولش بوجود آمدن بحران براي حکومت قاجار بود. ورود امواج مدرنيته که ناشي از برخورد ايران با دنياي غرب بود، به کشور و قرار گرفتن اين افکار ميان نيروهاي سنتي جامعه و حاکميت باعث شد، شکاف عظيمي ميان اين دو جريان ايجاد شود ماحصل اين شکاف شورشها و طغيانهاي سران ايلات در اواخر حکومت قاجار بود. سالهاي متمادي حکومت قاجار نتوانسته بود امنيت را به داخل مرزهاي کشور برگرداند، ايران به عنوان يک کشور پيراموني به صحنه زيادهخواهي کشورهاي استعماري اروپا تبديل شده بود. هويت ملي عليرغم شعارهاي مليگرايانه بدست فراموشي سپرده شد. تنها سياستي که دولت ايران در قبال دول اروپايي و مشخصاً انگلستان و روسيه در پيش ميگرفت سياست موازنه مثبت بود که منجر به دادن امتيازات منحوس با اين دو کشور شد. رضاشاه توانست شورشهاي داخلي را سرکوب کند و فضا را براي بوجود آمدن يک دولت مطلقه مدرن فراهم سازد.
شاه پهلوي تهاجم فرهنگي را به عنوان نوآوري فرهنگي تعريف ميکرد و آن را مايه پيشرفت جامعه ميدانست اين تفکر بعد از سفر حادثه ساز وي به ترکيه دو چندان شد «شاه خودش لباس قزاقي داشت و من چندي خودداري کردم، روزي شاه در هيئت يقه مرا گرفت. فرمودند بدم برايت، يک دست کت و شلوار بدوزند عرض کردم حال که ميل مبارک است خود تدارک ميدهم و براي جلسهي ديگر حاضر ميکنم» (هدايت، ص 383). در بُعد مذهبي رفتار رضاشاه با علماي دين قابل تأمل است. او با ابراز همدردي با علما و ارزش دادن به ديدگاه آنها بخصوص در مسئله جمهوري، فضا را براي حرکت بعدي که انقراض حکومت قاجار بود مهيا ساخت او در ديدار با علماي قم هدف خود را از حکومت حفاظت از عظمت اسلام ياد کرد. (همان، ص 368) «سردار سپه براي ديدار و توديع با آقايان اصفهاني و نائيني، دو مراجع تقليد که از سال پيش از عراق به ايران تبعيد شده بودند، به قم رفت و سردار سپه امکانات و وسايل بازگشتشان را فراهم آورده بود. در ضمن گفتگو از اوضاع جاري کشور آقايان مراجع استقرار جمهوري را صلاح ندانستند و تلويحاً گفتند که با پادشاهي او مخالفتي ندارند.» (صفايي، همان، ص 410). «در روز عاشورا رضاخان در عزاداري شرکت ميکرد، او همان لباس ساده و بدون سردوشي و نشان را داشت و کنار ميزي ايستاده بود که روي آن مقداري طاق شال گذاشته بودند» (صدر، همان، ص 39). «رضاخان با عدهاي از افسران ارشد با سر و پاي برهنه در پيشاپيش دسته به سر خود خاک و کاه ميريخت و در مراسم شام غريبان، با همين حالات شمع به دست و بدون تشريفات به تکايا و مجالس عزاداري بويژه در بازار رهسپار ميشد» (اعظام قدسي، 1349، ج2، ص 51.)
جامعهاي که رضاشاه در آن زندگي ميکرد، دين مداري و پايبندي به ارزشها ملاک مشروعيت به افراد بود. بنابراين وي قبل از به قدرت رسيدن سعي کرد با تظاهر به دينداري پيوند عميقي ميان خود و آحاد جامعه ايجاد کند. بعد از آنکه رضاشاه از سفر ترکيه برگشت، تصميم به حذف بقاياي نفوذ علماي ديني در اين دوره گرفت و از هر ابزاري براي اين کار بهره برد. کشف حجاب، بياعتبار کردن روحانيون در نشريات و محافل علمي کمرنگ کردن مراسمهاي مذهبي، حذف قضات شرع، استفاده از الگوهاي غربي در قانونگذاري مسائلي بود، که شاه راه بيشتر در مقابل علما قرار داد.
ب: نظاميان
نظاميان افرادي بودند که لباس رزم بر تن داشتند و در کودتاي رضاخاني و تثبيت حکومت پهلوي نقش تعيين کننده داشتند. در خاطرات آنان به گوشههايي از فضاي موجود در اين دوره پرداخته شده است. «دولت ملت امروز در ايران يعني ارادهي شاه، بواسطهي اينکه ما ايرانيان تهور نداريم، اتحاد نداريم، صداقت نداريم، وطن دوستي نداريم، مذهب نداريم، پس يک چنين اراده ندارد. مثل سابق اگر شاه، احمد شاه ميبود، نه ملت اراده داشت و نه شاه، حال ملت به جاي خود برقرار است، ولي شاه اراده و تهور دارد و اين است که اراده منحصراست به شاه» (اسعد بختياري، 1372، ص 196). «در مجلس نمايندگاني وجود داشتند که تمامي قوانيني که از طرف دولت تقديم ميشد به تصويب ميرسيد و هر پيشنهادي از طرف نمايندگان مورد قبول واقع ميگرديد و کابينه با آن موافقت مينمود. اگر پيشنهادات به نظر شاه منطبق و در يک مسير بود، دو هفته يک بار آنرا ميپذيرفت و بحث گفتگو در ميان بود که چه بايد کرد» (ارفع، 1377، ص113). ايجاد حکومت متمرکز رضاخان به معني از دست رفتن تمام آرمانهاي دموکراسي خواهانه بود که نخبگان جامعه از آغاز مشروطه به دنبال آن بودند. بنا به گفته اشخاص نظامي اکثريت نمايندگان مجلس با استبداد شاه را همراه شدند و حکومت رضاشاه را مايه پيشرفت و نجات از واماندگي دورهي قاجار قلمداد ميکردند. «رضاخان عايد نفت را بيشتر براي ارتش هزينه ميکرد و به جزء خود هيچ مقامي حق نداشت بدون اجازه به آن دست بزند» (فردوست، 1370، ص 221) نفت به عنوان مهمترين منبع درآمد دولت در اختيار شاه بود که بيشتر هزينه ارتش ميشد و مجلس نتوانست يکي از مهمترين رسالتهاي خود را که اصل نظارت بر فعاليتهاي دولت بود را انجام دهد. لذا تمام لوايحي که از طرف دولت وارد مجلس ميشدند بدون اين که مطالعاتي راجع به آنها صورت گيرد، به تصويب ميرسيدند. «رضاخان در طول سلطنتاش تمام املاک مرغوب شمال را به زور سر نيزه به نام خود کرد پس از سقوط او تا مدتها روزنامه و مجلات کشور، پر از نمونههاي غصب اموال مردم توسط رضاخان بود» (همان، ص 111). «تعداد مدارس چه در تهران و چه در ايلات به فراواني گرويد جادههايي که مورد استفادهي شتران بود به جادههاي مناسب براي رفت و آمد وسايل نقليه موتوري تبديل گرديد و قراردادي با آلمانيها امضاء شد که نيروي هوايي در ايران ايجاد نمايند» (ارفع، همان، ص 228).
باتوجه به خاطرات اشخاص نظامي نکتهاي که بايد بدان توجه شود، نگاه چکشي رضاشاه براي عملي کردن تفکر تجدد در ايران بود. تغيير الگوهاي اقتصادي سنتي و بينش فرهنگي مردم جامعه که ريشه در اعتقادات ديني آنها داشت، هرگز با زور و قوهي قهريه ممکن نبود. «سردار سپه لايحهي اعزام شصت نفر از محصلين به اروپا را به مجلس شوراي ملي داد و پس از چند جلسه بحث و گفتگو و مذاکره سرانجام تصويب شد و هزينهي تحصيلي دانشجويان از محل اعتبارات وزارت خارجه تأمين شد.» (پژمان، 1386، ص 43) «رضاخان پس از رسيدن به سلطنت به مطالعه تاريخ علاقهمند شد روزي محمدرضا به من گفت: که پدر من از دين زردتشت تمجيد ميکند و اگر فردي در مقابلش نامي را با عناوين قاجار مانند سلطنه و دوله و ميرزا و غيره به کار ميبرد، شديداً بدش ميآمد و افراد تلاش ميکردند، اين اشتباه را نکنند». (فردوست، همان، ص 72).
بيحجابي زنان با تغيير کلاه مردان از کلاه پهلوي به کلاه شاپو که خارجيان استفاده مينمودند، توأم و همزمان انجام گرفت ولي خراسان و شهر مشهد با مقاومت مردم که منجر به تيراندازي و دخالت مأمورين انتظامي و ارتش شد» (پژمان، همان، ص 80). بعد از اينکه رضاخان به عنوان شاه به قدرت رسيد با احتياط کامل به طرف ماهيت واقعي خود حرکت کرد. وي با روي آوردن به تفکرات شبه مدرن از ارزشهايي که قبلاً بدان شناخت ميشد، فاصله گرفت. آنچه افراد نظامي اين دوره به آن پرداختند بيشتر تکرار همان نکاتي است که قبلاً در آثار رجال سياسي دربارهي آن بحث شد لذا آوردن اين مطالب براي تقويت ديدگاهي محکم در مورد رضاشاه و سياست او در ادارهي حکومت است.
ج: درباريان
درباريان کساني بودند که در کاخ سلطنتي حضور داشتند و شامل بستگان و خدمتکاران شاه بودند و آگاهي آنها از اوضاع درون کاخ رضاشاه، علت توجه به خاطرات آنان است. آنها نيز تلاش نمايندگان مجلس را در به قدرت رسيدن رضاشاه مؤثر دانستهاند. «در موقعي که مدرس مجلسيها و مردم را عليه رضا (سردار سپه وقت) تحريک ميکرد و بناي مخالف با رضا گذاشته بود، تيمور تاش فراکسيون طرفداران رضا در مجلس را بنا کرد. آن به نفع رضا فعاليت شبانه روزي ميکرد» (تاجالملوک، 1380، ص 106). «جمعي از نمايندگان مجلس براي جلوگيري از خارج شدن سردار سپه از کشور خطاب به او اظهار داشتند مجلس تکليف همه چيز را روشن خواهد ساخت» (ميرزا صالح، 1372، صص 131 ـ132). ديدگاه همسر شاه و دخترش دربارهي اعتقاد ديني رضاشاه قابل تأمل است «رضاخان اهل نماز و روزه و اين قبيل امور نبود و به اصطلاح هرهري مذهب بود، اما يک اعتقاد سنتي داشت مثل همه مردم که از مرگ و دنيا که بايد به آن بريم وحشت داريم يک نوع خوف از مرگ مطالب مربوط پس از مرگ داشت» (تاجالملوک، همان، صص88-89) «پدرم کوشيده بود برگزاري اين گونه مجال رضهخواني و مراسم ديگر عزاداري را مانند زنجير زني و سينهزني را که خصوصيات دين ماست را محدود کند و در مقابل جشنهاي و تعطيلات غيرمذهبي (جشن سال نو) را بيشتر رونق دهد». (پهلوي، 1375، ص 86).
البته اين بيتوجهي به دين بعد از به قدرت رسيدن رضاخان صورت گرفت (شرح آن در ادامه خواهد آمد). در واقع درباريان هم به بيان همان نکاتي پرداختهاند که ساير اقشار خاطرهنويس آنها را ذکر کرده بودند. عليرغم اينکه در آثار درباريان بسياري از نکات به دليل اينکه در لابهلاي مصلحت انديشي اشخاص درباري مبهم باقي مانده است، لذا اندک مطالبي که دربارهي وقايع دورهي رضاشاه پهلوي نوشته شده است، بيشتر بيان رخدادهايي است که به صورت کليشهاي در آثار ساير خاطرهنويسان آمده است.