ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» مقالات » وضعيت بهداشتي ساکنينِ شهرها و مناطقِ اطراف تهران در نيمه دوم سال 1305ش

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

136

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

وضعيت بهداشتي ساکنينِ شهرها و مناطقِ اطراف تهران در نيمه دوم سال 1305ش 

محمدحسن پورقنبر

Mpourghanbar8@gmail.com

 

سلامت و بهداشت عمومي جوامع بشري تا قبل از پيشرفت علم پزشکي و برپايي سازمانهاي بهداشت و درمان، همواره در معرض بيماريهاي متعدّدي بود. جامعه ايران نيز همانند ديگر کشورها، ازين قاعده مستثني نبود، چنان که مردم ايران زمين در طول تاريخ، همواره با مصايب وحشتناکي در اين زمينه مواجه شدند. اين مسئله که مي‌تواند يکي از موضوعهاي مهم در زمينه تاريخ اجتماعي اين سرزمين تلقّي گردد، تا حدود زيادي از نگاه پژوهشگران مغفول مانده است. در اين مقاله کوتاه، بر اساسِ آماري که از سوي «وزارت صحيه» ايران در آن برهه ارائه گرديد. به صورت مختصر، دورنمايي از وضعيت بهداشت و سلامت مردمِ شهرها و نواحي توابع پايتخت ايران، در نيمه دوم سال 1305ش تبيين مي‌گردد.

 

در ابتدا، نظري به اوضاع بهداشت حومه شمالي پايتخت ايران يعني شميرانات و لواسان که در مناطق کوهستاني رشته کوه البرز واقع شده است، نظري مي افکنيم. بيماريهايي که در آنجا، در مقطع زماني موردنظر، عمدتا به صورت خفيف و در برخي موارد به شکل نسبتا حاد گزارش شد، عبارت بوده از: مالاريا (مهمترين بيماري انگلي بشر که توسط پشه آنوفلِ ماده منتقل مي شود)، گرانولاسيون (نام ديگر آن، دانيزگي است. بافتي که درنتيجه عفونت، به صورت دانه دانه در ته يک زخم ديده مي‌شود، به عبارتي ديگر، پيدايش بافت گوشت مانند در زخمها را گويند)، ذوسنطاريا (اسهال خوني که در نتيجه تهاجم يک نوع باکتري به نام «شيگلا» به جدار روده بزرگ بوجود مي‌آيد. اين باکتري از طريق دست، غذا يا آب آلوده منتقل مي‌شود)، سرخک (عفونت سيستم تنفسي است که نوعي ويروس آن را ايجاد مي کند. اين بيماري از طريق تنفس انتقال يافته و به شدت واگيردار است)، گريپ (آنفلوانزا)، بيماريهاي پوستي ناشي از عفونت و عامل قارچي (مانند کچلي، مخملک، سرخجه، آبله مرغان)، سياه سرفه (بيماري تنفسي باکتريال که بسيار مسري و خطرناک بوده و در کودکان شايع‌تر است)، سيفليس (نوعي بيماري آميزشي مسري که باعث تخريب گسترده بافتي مي شود. اين بيماري، دستگاه تناسلي، پوست و دستگاه عصبي مرکزي، استخوان و ارگانهاي داخلي را درگير مي‌کند)، ديفتري (بيماري مسري که با تماس مستقيم فيزيکي با ورود ذرّات معلقِ آلوده در هوا به دستگاه تنفّس انتقال مي يابد. اين بيماري، حاد و بالقوّه کشنده است که ميزان مرگ و مير آن در کودکان خردسال و افراد مسن بسيار زياد است). شاربن (سياه زخم، نوعي بيماري عفوني که عمدتا در احشام مانند گاو، گوسفند و بز رويت شده و از طريق آنها، به انسان هم منتقل مي گردد).
 
بيماريهاي مذکور در شميران و لواسان، غالبا در سطح شديد و گسترده اي نبود، و در بين آنها، سه نوع از امراض، بيش از بقيه شيوع داشت: مالاريا، اسهال و سياه زخم. مناطق موردنظر، به خاطر موقعيت جغرافيايي خود که در مناطق کوهپايه‌اي جنوب البرز واقع شده‌اند، طبيعتا از هواي پاکيزه برخوردار بودند، ضمن آنکه زمينهاي باتلاقي کمي در آنجا وجود داشت. ازين رو، اگرچه بيماري مالاريا که ناشي از هواي بد و وجود مناطق باتلاقي مي‌باشد، بومي اهالي آنجا نبود، با اين حال، در ميان ساکنان‌اش، شيوع داشت، زيرا اشخاصي که از مناطق مالارياخيزِ ورامين، شهريار و به خصوص مازندران به آنجا رفت وآمد نموده، باعث انتقال اين بيماري به مردم شميران و لواسان مي‌شدند. بنابر آمار ارائه شده، طي شش ماه دوم سال1305ش، 1246نفر مبتلاي به اين بيماري بودند که 24 نفر در نتيجه آن جان سپردند. اسهال يا همان ذوسنطاريا نيز که از طريق دستها، مواد خوراکي و آشاميدني آلوده، ايجاد و منتقل مي شد، در نتيجه زندگي در محيطهاي شلوغ و غيربهداشتي، تشديد مي‌گرديد. ازين رو، بروز و شيوع گسترده اين بيماري، با توجه به عدم وجود امکانات زيستي ـ رفاهي براي غالب مردم ايران و زيرساختهاي بهداشتي در آن برهه زماني، نه تنها در شميران و لواسان بلکه در ساير نقاط کشور، عادي بود. شاربن (سياه زخم) که ناقلِ اصلي آن، حيوانات هستند به خاطر شيوع پي درپي اين بيماري در ميان احشام بومي به خصوص گاو و گوسفند، در مقطع زماني موردنظر در ايران، موجب ابتلاي آن به اهالي شميران و لواسان هم مي گرديد، چرا که قسمت قابل توجهي از ساکنين مناطق مزبور، به دامپروري اشتغال داشتند. در مجموع، بنابر روايت «وزارت صحيه»، از جمعيت تقريبا سي هزار نفري شميران و لواسان در نيمه دوم سال1305، 3692 نفر مبتلا به انواع امراض وجود داشت که 62 نفر از آنها دارفاني را وداع گفتند. 1
 
از نواحي شمال تهران به شمال شرق پايتخت يعني دماوند و اطراف آن رفته و اوضاع بهداشتي مردم انجا در نيمه دوم سال1305ش را مورد توجه قرار مي دهيم. بنابرروايت اداره صحيه، امراضي که در ميان اهالي آن منطقه شيوع بيشتري داشته، مالاريا، حصبه، امراض پوستي به ويژه کچلي و زردزخم (نوعي عفونت واگير و سطحي پوست که در ميان شيرخواران و کودکان، شايع ‌تر است)، اسهال، سيفليس بود. «اهالي، اغلب پس از بروز مرض خيلي دير رجوع به طبيب مي‌نمايند. اگر در روز اول بدوا شروع کنند، بواسطه فقر و استيصال و يا اهميت ندادن بمرض، منصرف از تعقيب معالجه مي‌شوند. اوضاع زندگي، متوسط و عدم نظافت و مراقبت در حفظ الصحه کاملا موجود است». 2
 
از شمال شرق به نواحي جنوب شرق رفته، امراضي که از سوي اداره صحيه در منطقه ورامين و ايوانکي گزارش گرديد، ارائه مي‌گردد: مالاريا که 35 درصد ساکنين منطقه مذکور را دربر گرفته، علّتِ آن هم شاليکاري و باطلاقهاي مجاور آن است. سياه زخم که 14 درصد از مردم اين منطقه دچار آن بودند بواسطه اغنام و احشام سرايت مي‌کرد. گريپ (آنفلوآنزا) که 12 درصد از مردم به آن مبتلا بودند، و يکي از علل تاثيرگذار گسترشِ آن، به خاطر عبور و مرور قاطرچيان و کرايه‌دهندگان چارپايان بوده است، چرا که خوار در راه ارتباطي پايتخت ايران به سمت شرق قرار داشت. سيفليس با 9 درصد و سياه سرفه با مبتلا نمودنِ 8 درصد از مردم ورامين در رتبه‌هاي بعدي امراض شايع در بين مردم منطقه موردنظر قرار داشتند. ورامين و ايوانکي در آن دوره زماني، داراي 25هزار نفر جمعيت بود: «اغلب بيسوادند اساس زندگاني آنها بر روي فلاحت است اراضي مستعد و حاصلخيز بوسيله رودخانه جاجرود و قنوات آبياري مي شود ولي افت مبرم حشره سن که از کوه قره آقاج حرکت ميکند ضرر فاحش به زراعت وارد ميسازد و گاهي به کلي محصول را نابود مينمايد. وسيله ديگر زندگاني آنها احشام و شترداري است که در تابستان غله‌کشي مي کنند». 3
 
در همان جهتِ جنوب شرقي پايتخت ايران، کمي دورتر از ورامين و ايوانکي يعني در خوار (گرمسار کنوني)، بنابر گزارش اداره صحيه اين منطقه، مالاريا، مرضِ بومي آنجا به حساب مي‌آمد، که اين نيز به علتِ شلتوک کاري در اطراف روستاهاي آن بود، چرا که کاشتِ شلتوک، متضمّنِ داشتنِ زمينهاي باتلاقي است و پشه عاملِ مالاريا نيز در اين نوع زمينها پرورش مي‌يابد. تعداد جمعيت خوار، تقريبا 6 هزار نفر بود که يک چهارم آن يعني 1500 نفر به صورت ايلياتي و چادرنشين زندگي مي‌کردند. «اخلاق اهالي غالبا ساده و ايلياتي است و در زندگاني رويه افراط و تفريط دارند و فاقد همه قِسم راحتي و آسايش هستند. قسمت مهم سکنه در کوخهاي مخروبه در زير کلبه هائي که از ني ساخته شد زندگاني نموده و بوسيله حشم‌داري و کرايه کشي و جاجيم امرار معاش مي کنند. خوار از حيث آب و مِلک حاصلخيز است و مرغوب و گنجايش چندين برابر جمعيت فعلي را دارد لکن بواسطه فقر و مرض، اغلبِ دهات مخروبه و خالي از سکنه است». 4
 
در نواحي جنوب تهران يعني در منطقه غار و فشاپويه (ري، اسلامشهر و حدود آن)، 40درصد از مردم، مبتلا به بيماري مالاريا بودند، ضمن آنکه گفته شده، در زمستان، ناخوشيهاي متاثّر از آنفلوانزا، ذاتالريه، امراض چشم و بيماريهاي پوستي گريبانگير آنان بود. همچنانکه در فصل گرم سال نيز کسالتهاي برگرفته از بادسرخ(نوعي بيماري که به وسيله شير گاو نجوشيده در انسان ايجاد گرديده، ابتدا در يک نقطه بدن خارج شروع شده، به تدريج قرمز، متورم، گرم ميشود و روزهاي بعدي ترکيده و زردآب از آن خارج ميگردد)، سُرخک و حصبه شيوع بيشتري در ميان اهالي آنجا داشت. ضمن آنکه مبتلايان به امراض مقاربتي مانند سيفليس و سوزاک نيز 20 درصد از مردم را دربر ميگرفت. عليرغم اين ناخوشيهاي جسمي در ميان ساکنين غار و فشاپويه، «اهالي به معالجه رغبت تمام ندارند و مامورين صحي و آبلهکوب در دهات بزحمت و اجبار وارد و غالبا رعايا از تلقيح فراري هستند». 5
 
در جنوب غربي تهران که مناطق ساوه و زرنديه، به علاوه آشتيان و تفرش را دربر مي گرفت، وضعيت بدين صورت بود که امراض مالاريا، سيفليس، سياه زخم، حصبه، و تا حدود کمي هم ديفتري شيوع داشت. « مالاريا بواسطه وجود باتلاقهاي زياد و مردابهائي که در کنار رودخانه مزلقان است توليد مي‌شود. اهالي رغبت به معالجه و مخصوصا تلقيح آبله ندارند و بايستي باجبار آنها را حاضر کرد. بواسطه نداشتن بلديه کوچه‌ها و معابر کثيف است و ماليه محل اعتباري براي تنظيف شهر ندارد». 6 بنابر گزارش اداره صحيه آشتيان و تفرش، بيماري مالاريا 10 درصد از مردم آن منطقه را مبتلا نموده که بروز آن نيز به خاطر «فضولات و کثافت حمام و مستراحها و سلاخ خانه و صابون پزي و دبّاغي است که در موقع سير رودخانه در آب مخلوط و در هنگام قطع جريان در بستر رود مردابي کثيف تشکيل داده». همچنين بيماريهاي ديگري نيز به صورت کم و بيش در ميان اهالي منطقه مذکور شيوع داشته، چنان که 3 درصد از مردم به ذات الريه دچار بوده و البته گويا ميزان دو بيماري تيفوس و تيفوئيد (حصبه) نيز در آنجا نسبتا قابل توجه بود، که علت اصلي آن، بنابر روايت اداره صحيه، چنين ذکر شد: « در اثر کثافت کاروانسراها و آمدوشد مسافرين است». 7 چرا که اين نواحي در گذرگاه مواصلاتي پايتخت ايران به مناطق جنوب و جنوب غربي کشور قرار داشت.
 
در همان جهتِ جنوب غربي تهران، و کمي آن طرف‌تر از تفرش يعني در «عراق» (اراک)، که در آن برهه زماني داراي240هزار نفر جمعيت بود، 54 درصد از مردم به امراض چشمي دچار بودند، 21 درصد از آنان هم به مالاريا، تيفوئيد (حصبه) 7 درصد، 6 درصد به بيماري پوستي به ويژه کچلي، سيفليس 2 درصد، و يک درصد نيز به ذوسنطاريا (اسهال خوني) ابتلا بودند. «بروز امراض بومي بواسطه استعمال آبهاي کثيف و عدم مراعات حفظ الصحه و بودنِ سلاخ خانه و دباغ‌خانه و غسالخانه در داخل شهر و کثافت يخچالها مي باشد. اهالي عموما بوسيله قاليبافي و تجارت آن امرار معاش مي کنند. کارخانجات متعدده از خارجه و داخله دائر است که طبقات اناث مخصوصا دخترها با اجرت مختصري مشغول کار مي باشند. محل کارگاه قاليبافي غالبا مرطوب و تاريک و سبب ابتلا کارگران بانواع امراض است». 8
 
در غرب تهران يعني منطقه شهريار، بيماري فراگير و عمده اي که اهالي آنجا را دچار مشقّت نمود، مالاريا بود. تا آنجا که بر اساس گزارش «صحيه» (بهداشت)، 90درصد مردمِ ناحيه مذکور، دچار مالاريا بوده و از پيامدهاي ناشي از اين بيماري يعني نارسايي کليه، استسقا يا آب آوردگي شکم، وَرم نمودن طحال و کم خوني رنج مي‌بردند. امراض جسمي ديگري که در ميان مردم شهريار شيوع داشت: گرانولاسيون که 45 درصد از اهالي منطقه مزبور مبتلا به آن بودند، ذوسنطاريا (اسهال خوني) با 40 درصد، سرخک با 40 درصد، گريپ (آنفلوآنزا) با 35 درصد، آبله مرغان با 30درصد، ذات‌الريه (سينه پهلو، که در نتيجه وضعيت التهابي ريه است) با 20 درصد، سيفليس با 15 درصد، و در نهايت نيز شاربن (سياه زخم) با شيوع در ميان 10 درصد از مردم شهريار و اطراف آن در نيمه دوم سال1305ش، جانِ اهالي منطقه موردنظر را در معرض خطر قرار مي‌داد. البته بيماريهاي مزمن به خصوص روماتيسم (روماتيسم مفصلي که سبب التهاب، درد و تورّم مفاصل بدن مي‌شود، عمدتا در سنين بين40-60 سالگي ظاهر گرديده، و در زنان سه برابر شايع‌تر از مردان است) و سياتيک (کمردرد شديدي که درد آن به باسن، پشت ران و ساق پا نيز کشيده مي شود. بيشتر در افراد 30-50 ساله وجود داشته، در نتيجه پاره شدنِ ديسک بين مهره‌اي به دنبالِ فشار بيشتر از حد به ستون فقرات پشت است) نيز شيوع داشت. 9 اين نوع امراض اخيرالذکر، تا حدود زيادي به خاطر شرايط بدِ زيستي و مبادرت به کارهاي بسيار سخت و دشوار، نه تنها اهالي شهريار، بلکه عامّه مردم ايران را در مضيقه قرار مي داد. شرايط زندگي نامساعدي که، طبيعتا در درازمدت، آسيب بدني براي اقشار زحمتکش و محروم جامعه که اکثريت ايران را دربرگرفته، به همراه داشت، همچنان که، امراضي مثل رماتيسم و سياتيک، در دوران ميانسالي و سالخوردگي يعني بعد از يک عمر زندگي پرمشقت و انجامِ کارهاي طاقت‌فرسا در بين مردم پديدار مي‌گرديد. نکته جالب اينکه بنابر روايت ماموران «اداره صحيه»، اکثريت مردم شهريار، علي رغم شيوع بيماريهاي مختلف و ابتلا به آن، از رجوع به «اطبّاء صحي» در راستاي بهبود وضعيت جسمي خود گريزان بوده، و نيروهاي اعزامي به اين نواحي، به سختي موفق به قانع نمودنِ آنها در اين زمينه مي شدند. 10
 
تقريبا در امتداد تهران ـ شهريار به سمت غرب، يعني در فاصله 150کيلومتري پايتخت ايران، اداره صحيه قزوين نيز گزارشي از شرايط بهداشت و سلامت جسمي ساکنين آن شهر و اطراف‌اش ارائه داد. آماري که مقداري عجيب و قابل تامّل به نظر مي رسد. بر طبق آن، سيفليس با 45 درصد، مالاريا با 20 ، و سوزاک با 15 درصد شيوع در ميان اهالي آنجا، عمده‌ترين بيماريهاي قزوين در آن مقطع زماني محسوب مي‌شدند. ضمن آنکه بيماريهاي همچون حصبه، آبله، اسهال و برخي امراض ديگر هم در منطقه مذکور شايع بود. «قزوين خيلي کم آب و اهالي غالبا دچار زحمت هستند. آب مشروب سکنه از دو رشته قناتي است که از شمال به جنوب جاري است و بواسطه اينکه از خانه‌ها به اين قنوات راه داده اند و البسه کثيفه در آنها مي‌شويند و زباله و خاکروبه منازل را در آب مي ريزند. به علاوه دباغها پوست گاو و گوسفند را در مجاري خيسانده و بکار مي برند استعمال آن موجب توليد مرض مي شود. نهر آب ديگري که از جلو مريضخانه اميني مي گذرد در نتيجه اقدامات و جلوگيري از شستشو و ريختن کثافات قابل شرب مي‌باشد». 11
 
در نهايت، به قسمت شمال غربي پايتخت ايران يعني منطقه ساوجبلاغ مي رسيم. مردم اين قسمت از خاک ايران، در برهه زماني موردنظر، از بيماريهاي مالاريا، ذوسنطاريا، گرانولاسيون، روماتيسم، سياه سرفه، ذات الريه و برخي بيماريهاي ديگر رنج مي بردند. بنابر گزارش «اداره صحيه»، علّت بروز مالاريا نيز در نتيجه مردابهائي بود که در برخي از قراء، توليد پشه مالاريائي مي‌کرد. اين بيماري، «اغلب در طبقه اناث موجب تلف و در ذکور سبب فلج و عوارض کبدي ميشود». راجع به بهداشت روحي و رواني ساکنين اين ناحيه نيز چنين گفته شد: «اغلب اهالي، فقير، پريشان، مطيع قضا و قدَرَند و تا موقع نَزَع از رجوع به طبيب روگردان هستند». 12
 
کمي بالاتر از ساوجبلاغ و در نواحي کوهپايه‌اي رشته کوه البرز يعني در منطقه طالقان با نزديک «به 80 پارچه قريه» و جمعيتِ تقريبا 35 هزار نفر، وضعيت بهداشت آن، بهتر از ساوجبلاغ به نظر نمي‌رسيد. علاوه بر وجود بيماريهايي همانند گريپ (آنفلوآنزا)، سيفليس، امراض عصبي، بادسرخ (که به وسيله شيرگاو نجوشيده در انسان ايجاد مي شود ابتدا در يک نقطه بدن خارش شروع مي‌شود و کم کم قرمز و متورم و داغ و گرم مي‌شود و روزهاي بعد مي‌ترکد و زردآب از آن خارج مي‌شود) که به وسيله اداره صحيه گزارش شد، و علي رغم اينکه ناحيه کوهستاني مزبور، داراي هواي نسبتا مطلوب و پاکيزه‌اي بود، با اينحال، به علت سردي هوا و کم بودنِ محصولات، اغلب اهالي آنجا، تمامِ فصل پاييز را براي کسب درآمد، در شمال ايران يعني مازندران و گيلان بسر برده، به عنوان کارگر و عمله، به برنجکاري اشتغال داشتند. اين افراد، در مراجعت به زادگاه خود، برخي بيماريهايي که در سواحل درياي مازندران شايع بود، به ويژه مالاريا، و تا حدودي تيفوس (نوعي بيماري مسري که بين انسان و حيوان، مشترک بوده، و توسط شپش يا موش به انسان منتقل مي‌شود)، تيفوئيد (نامهاي ديگر آن، سرخجه، حصبه يا مطبقه است. نوعي بيماري حاد عفوني است که از طريق آب يا غذاي آلوده گسترش مي يابد. داوم باکتري حاملِ آن، در هواي سرد، به مراتب بيشتر از هواي گرم است) را به همراه آورده و سبب سرايت آن به ديگران مي شدند. همچنين بنابر اظهار، برخي امراض در بين مردم طالقان، نسبت به فصول مختلفِ سال، دچار تغييراتي بود:
              يک نوع مگسي است که در بهار داخل حلق شده و موجب ورم قصبه الريه ميگردد و خيلي قابل ملاحظه است. در تابستان اغلب عوارض معدي و معوي ديده مي‌شود چون خانه‌ها مملو از ساس و کنه است اهالي مجبورا در پشت بام بخوابند و بواسطه رطوبت هوا علاوه از ابتلاي رماتيسمهاي مزمن و ذوسنطاريا (اسهال خوني) غالبا دچار بورم امعا ميشوند... مرض گاو و گوسفند خيلي زياد است اهالي اغلب فقير هستند و بي بضاعت و در خارج از منطقه، مشغول عملگي و کارهاي مختلفه هستند. 13
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روزنامه اطلاعات، شماره 279، ص4.
2. همان، شماره 282، ص4 .
3. همانجا.
4. همان، شماره 281، ص3.
5. همانجا.
6. همانجا.
7. همان، شماره 283، ص4.
8. همان، شماره 282، ص4.
9. همان، شماره 280، ص4 .
10. همانجا.
11. همان، شماره 283، ص3 .
12. همان، شماره 280، ص4.
13. همان، شماره 281، ص4 .



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org