متن
شهريور 1320 در حافظه تاريخي مردم کشورمان با طعم تلخ اشغال بيگانگان گره خورده است و خاطراتي از جنس تجاوز، نا امني، نقض حقوق انساني و رنج و عذاب حضور بيگانگان را در ذهن مردم کشورمان ماندگار ساخته است. اشغال ايران در شهريور 1320 سرآغازي است بر رخدادهاي مهم ديگري که استعمار انگليس و امريکا براي کشورمان رقم زدند؛ رخدادهايي همچون کودتاي 28 مرداد 1320 و امتيازاتي که امريکا و انگليس و شوروي در قالبهاي گوناگون از ايران گرفتند. با عنايت به تصويب بازخواني کودتاي 28 مرداد در مجلس شوراي اسلامي و برگزاري همايش واکاوي سياست انگليسيها در ايران طي دو قرن اخير، از سوي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، براي بررسي پيشينه تحولات ايران پس از اشغال توسط متفقين به سراغ مظفر شاهدي کارشناس موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ميرويم و با وي در اين زمينه به گفت وگو مينشينيم.
ماجراي کشيده شدن پاي ايران به جنگ جهاني دوم آن هم با وجود اعلام بي طرفي کشورمان چه بود؟
جنگ جهاني دوم در سپتامبر 1939/ شهريور 1318 آغاز شد و بهسرعت در بخشهاي وسيعي از جهان گسترش يافت. هرچند متفقين حضور نيروهاي امنيتي ـ اطلاعاتي آلمان را دستاويز حمله به ايران قرار دادند، با اين حال ضرورت پشتيباني و ياريرساني لجستيکي، نظامي و تسليحاتي به روسيه شوروي در برابر حملات گسترده آلمان از طريق خاک ايران، و نيز حفظ منافع نامشروع انگلستان در مناطق نفتي ايران از مهمترين دلايل اشغال کشور ما در بحبوحه تداوم دامنهدار جنگ جهاني بود. بدين ترتيب ايران در 3 شهريور 1320/ 25 اوت 1941 مورد تجاوز نظامي بيرحمانه قرار گرفته و بهسرعت اشغال شد. متفقين تعهد کردند حداکثر تا شش ماه پس از خاتمه جنگ، خاک ايران را ترک کنند. استقلال سياسي و تماميت ارضي ايران هم از سوي آنان به رسميت شناخته شده بود. نهايتاً جنگ جهاني دوم با تسليم ژاپن در 2 سپتامبر 1945/ 11 شهريور 1324 پايان يافت و به تبع آن 11 اسفند 1324/ 2 مارس 1946 آخرين مهلتي بود که متفقين تعهد کرده بودند بر حضور اشغالگرانه خود در ايران پايان دهند؛ هرچند اين تعهد چندان مورد اعتنا قرار نگرفت، و بهويژه روسيه شوروي در رقابت با انگلستان و نيز آمريکا و در راستاي اهداف استعماري مداخلانهجويانه و سلطهگرانه خود تا ماهها بعد هنوز حاضر نبود نيروهاي متجاوز خود را از خاک ايران خارج سازد. به اين ترتيب حدود چهار سال وشش ماه بخش قابل توجهي از خاک ايران در اشغال نظامي نيروهاي انگليسي، آمريکايي و شوروي قرار داشت و نهايتاً در 19 ارديبهشت 1325/ 9مه 1946 بود که دولت شوروي تحت فشار و پايمردي نيروها و افکار عمومي داخلي و تدبير دستگاه ديپلماسي کشور و سازمان جديدالتاسيس ملل متحد نيروهاي خود را از قلمروهاي ايران بيرون برد.
حضور اشغالگران در کشور چه تبعاتي را به مردم ايران تحميل کرد؟
در اين دوره تقريباً پنج ساله لطمات و آسيبهاي جاني ـ انساني، اقتصادي، سياسي، نظامي و اجتماعي فراواني به کشور ايران و جامعه ايراني در سطوح و شئون مختلف وارد شد. اسناد موجود نشان ميدهد که به دنبال هجوم نيروهاي نظامي متفقين به قلمروهاي ايران و اشغال شهرها و مناطق مختلف صدها تن از مردم بدون دفاع و غيرنظامي توسط متجاوزان هدف قرار گرفته و جان خود را از دست دادند و اين روند تا ماهها ادامه داشت. تعداد مجروحين و مصدومين از هزاران نفر فراتر رفت. در بسياري از نقاط تحت اشغال کشور اموال و داراييهاي مردم مورد نهب و غارت قرار گرفته و بهويژه وسايل حمل و نقل کالا و غيرو بالاجبار در راستاي اهداف و مقاصد متفقين قرار گرفت. خيلي زود گزارشات تاسفبار فراواني از شهرها و مناطق مختلف به مرکز کشور مخابره شد که از جمعآوري و نهب غارت گونه ارزاق و آذوقه مردم توسط متفقين اشغالگر حکايت ميکرد.
در اين دوران ما با گسترش بيماري و قحطي در کشور و نيز کاهش شديد ارزش پول ملي، افزايش سرسامآور تورم و، بالا رفتن قيمت کالا و محصولات مورد نياز مردم ايران (در طول دوران جنگ جهاني دوم) مواجهيم . نقش متفقين در شکلگيري اين مصائب چه بود؟
کاميونها و ديگر وسايل حمل و نقل ايرانيان توسط اشغالگران مصادره شد و به شکايت مالباختگان ترتيب اثري داده نميشد. ناامني، راهزني و غارت اموال و مايملک مردم کشور به سرعت گسترش يافت و دامنه کمبود ارزاق عمومي، فقر، قحطي و شيوع بيماريهاي گوناگون به اقصي نقاط کشور سرايت کرد. بحران نان فراگير شد و بالاخص در مناطق فقيرنشين شمار فراواني از مردم بينوا به دليل فقدان بهداشت، بيماري، گرسنگي و قحطي جان خود را از دست دادند. گسترش احتکار کالا و دلالي قيمت آذوقه و ارزاق عمومي را بهشدت افزايش داد و جامعه ايراني را با مشکلات پايانناپذير بسياري مواجه ساخت. خريد يکباره و غارتگونه ارزاق عمومي شهرها و مناطق مختلف کشور (نظير گندم، آرد، سيبزميني و غيره) توسط متفقين قحطيهاي مکرري بهدنبال آورد و قيمت اين کالاها را تا چندين برابر افزايش داد و البته مجموعه دولت و حاکميت را هيچگونه تواني براي جلوگيري از آن همه ستمکاري و اقدامات غيرانساني متفقين نبود و در موارد متعدد خواسته و يا ناخواسته خود عهدهدار انجام تقاضاي بس زيانبار اشغالگران ميشد. قيمت برخي کالاهاي مورد نياز عموم مردم از چند صد درصد فراتر رفته و ارزش پول کشور دهها برابر کاهش يافت.
رفتار دولت و مسئولان امر در مواجهه با خودسريها و ستمکاريهاي متفقين اشغالگر نسبت به ملت ايران چگونه بود؟
مردم کشور از اقشار مختلف در شرايط اشغال کشور و عدم اقتدار حکومت و دولت مرکزي در برابر زورگويي و ستمکاري نيروهاي متفقين کاملاً بلادفاع شده بودند و اشغالگران در بسياري از امور کشور فعال مايشاء شده و تقريباً هيچگاه اعتنايي به مقامات و کارگزاران ريزوکلان ايراني نداشتند. و گزارشات پرشماري مبني بر بدرفتاري نيروهاي متفق با ايرانيان و تجاوز به جان و مال و ناموس آنان، که البته بندرت مورد اعتنا قرارميگرفت، به مسئولان امر در دولت و غيرو ارسال ميشد. متفقين بيمحابا تمام افراد معترض و مظنون به مخالفت را بازداشت و زنداني ميکردند و سانسور خبري شديدي در کشور حکمفرما بود. تمام امانات پستي و نامههاي شهروندان ايراني در ادارات پست و غيره توسط ماموران سانسور متفقين تحت کنترل و بازرسي قرار ميگرفت و نصب راديو در اتومبيلهاي شخصي ممنوع بود. و درحالي که مردم کشور بهشدت تحت فشارهاي عديده مالي، بهداشتي، غذايي، حمل و نقل و غيره بودند، متفقين علاوه بر تامين نيازهاي روزمره خود در شئون مختلف، صدها تن از خواروبار، آذوقه و مواد غذايي و غيره را از خاک ايران خارج ميساختند. از بسياري شهرها گزارش ميرسيد که مقامات متفقين به کارگزاران محلي حکومت و دولت اجازه مداخله در امور کشور را نميدهند و خودسرانه به تضييع حقوق مردم ميپردازند.
مطابق اسناد تاريخي حضور متفقين در کشور حتي ابعاد مختلف زندگي مردم کشورمان را هم تحت تاثير قرار داده بود و نيروهاي اشغالگر با به سخره گرفتن آموزههاي اسلامي، به رفتارهايي مغاير با اصول اسلامي و انساني دست ميزدند. در چنين شرايطي انفعال حکومت مرکزي را چگونه ميتوان توجيه کرد؟
بله گزارشاتي وجود داشت که نشان ميداد در بسياري از شهرها و مناطق کشور سربازان و ديگر عناصر اشغالگر آموزهها و شعائر اسلامي مردم ايران را به سخره ميگيرند و از انجام هرگونه اقدام ضدديني و ديگر ناهنجاريهاي اجتماعي و فرهنگي فروگذار نميکنند. دستگاههاي اجرايي و مديريتي و نيز محاکم قضايي و دادگستري کشور همواره تحت فشار مقامات نظامي و سياسي و ديپلماتيک اشغالگر قرار داشتند و در موارد متعدد مقامات ايراني را براي پيشبرد اهداف و خواستهاي خود صريحاً امرونهي ميکردند و چنان بهنظر ميرسيد که مجموعه دولت، حکومت و عامه مردم کشور زندانيان بلااراده قشون و مقامات سياسي ـ نظامي متفقين هستند. همواره گزارشات متعددي از غارت و يغماي علني و آشکار اموال و داراييها و ارزاق و اندوختههاي مردم کشور از اقشار مختلف توسط اين اشغالگران گستاخ به مقامات مسئول در دولت و حکومت ميرسيد و با اين حال کسي را ياراي پيگيري اين گونه شکايات پرشمار نبود. دخالتهاي اشغالگران تا خصوصيترين امور و فعاليتهاي زندگي جامعه ايراني گسترش يافته بود و دولت و حکومت هم خواسته و يا ناخواسته آنان را مجاز دانسته بودند چنان که دلخواهشان بود امور ريز و کلان زندگي ايرانيان را تحت سيطره و مراقبت خود قرار دهند. به مقامات ايراني هشدار داده شده بود اجازه ندهند اخبار مربوط به جنگ و ديگر اخبار و گزارشات مربوط به متفقين و منافع آنان قبل از اعمال سانسور در نشريات و روزنامههاي کشور منتشر شود. بدينترتيب در طول قريب به پنج سال حضور نيروهاي اشغالگر متفقين در ايران لطمات و صدمات جاني و مالي فراواني به مردم کشور وارد شده و آسيبهاي فرهنگي، اجتماعي و مديريتي کمسابقهاي بر مجموعه کشور تحميل گرديد. در اين برهه بالاخص دولتهاي وقت ايران و نيز نمايندگان مجلس، مقامات و کارگزاران محلي دولت و حکومت در اقصي نقاط کشور و بسياري از صاحبان نفوذ و قدرت به انحاء گوناگون تحت فشار اشغالگران بوده و خواسته و يا ناخواسته مجري و برآورنده اهداف و مقاصد اساساً خلاف قاعده و غيرانساني آنان شدند.
بنابراين مي توان نتيجه گرفت دولت مرکزي نه فقط عزمي براي مقابله با تجاوز نيروهاي متفقين نداشت بلکه امکانات کشور را نيز در اختيار آنان قرار داده بود. درست است؟
بله در اين دوران علاوه بر راهآهن سراسري ايران، اکثريت قابل توجهي از راهها و خطوط ارتباطي، وسايل حمل و نقل، ماشينآلات، کارخانجات صنعتي و توليدي، واحدهاي لجستيکي و ديگر امکانات بالقوه و بالفعل صنعتي ـ توليدي کشور در راستاي اهداف و خواستهاي متفقين به کار گرفته شد و همزمان با نابودي و از ميان رفتن قشون و ديگر واحدهاي نظامي ايران و تجهيزات سنگين (نظير شناورهاي دريايي، هواپيماها، تانک و غيره) بسياري از پادگانها و مراکز نظامي، کارخانجات توليدات نظامي و نظاير آن در اختيار اشغالگران قرار گرفت و هيچ نشاني از استقلال سياسي و اقتصادي کشور برجاي نماند و از هرگونه تعرض و تجاوز به ابتداييترين حقوق و منافع مردم ايران فروگذار نشد. لطمات و صدمات وارده بر شئون مختلف کشور و جامعه ايراني در اين حد متوقف نشد و بخشهاي وسيعتري از اقتصاد، سياست و فرهنگ و ديگر منابع ثروت و قدرت را به سوي نابودي و فروپاشي سوق داد. بدينترتيب قريب به پنج سال حضور متجاوزانه ارتش و ساير عوامل و عناصر وابسته به متفقين در ايران لطمات و اثرات زيانبار بسيار فراواني در شئون و سطوح مختلف جامعه ايراني به دنبال آورد و بر مجموعه سياست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و مدنيت ايران آسيبهاي سخت و بس عميق و ديرپايي برجاي نهاد. مردم ايران که طي حدود دو دهه قدرت و سلطنت ظالمانه رضاخان آن همه مورد ستم و آزار قرار گرفته بودند، به سرعت گرفتار جور و تجاوزکاريهاي غيرانساني اشغالگران خارجي شده، دوران بسيار غمبار و تاسفباري را سپري کردند. حضور ستمکارانه متفقين درايران و نابسامانيهاي اجتماعي و معيشتي فراوان ناشي از آن، نظير فقر، گرسنگي، قحطي، بيماريهاي مسري و فراگير، تحقير ملي و فرهنگي برخي از مهمترين حوادث و رخدادهاي سياسي آن روزگار را تحتالشعاع خود قرار داده و در آمد و شد سريع دولتها و ناتواني مجلس و حاکميت در اداره کشور سخت موثر افتاد. چنان که همين بحران نان و قحطيهاي مکرر در بخشهاي مختلف کشور که اساساً از حضور اشغالگران در ايران نشئت ميگرفت به مثابه ابزاري در رقابتها و مبارزات سياسي ميان دولت و مجلس و نيز دربار و کشورهاي اشغالگر مورد استفاده قرارگرفت. ازجمله مهمترين اين حوادث بلواي نان در 17 آذر1321 و در دوران نخستوزيري احمد قوام بود. به رغم آنکه بحران نان از کمبود مواد غذايي و غله، ناشي از حضور بيگانگان، احتکار، ستمکاريهاي فزاينده اشغالگران و تورم ريشه ميگرفت، با اين حال متفقين همين موضوع را دستاويزي براي تحت فشار قرار دادن باز هم بيشتر دولت، مجلس و مجموعه حاکميت ايران کردند.
درباره آسيبهاي ديگر متعاقب اشغال ناجوانمردانه خاک ايران توسط متفقين تبهکار هم اگر توضيحي داريد، بفرماييد.
بحرانهاي عديده ناشي از اشغال بيرحمانه کشور توسط متفقين چنان اقشار وسيعي از مردم ايران را مستاصل و نوميد ساخته بود که اساساً به ندرت توان و فرصت پرداختن و حتي تفکر در باب مسائل مهمتر سياسي و اجتماعي کشور را پيدا ميکردند. سالها اشغال کشور صدمات و لطمات فراواني به نيروي انساني بالقوه و بالفعل کشور وارد ساخته و زخمهاي زايدالوصف باقي مانده از دوره سابق را با شدت بيشتري عمق بخشيده و ميتوان گفت در جلوگيري از شکلگيري فضاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي اميدبخش در عرصه کشور نقش قاطعي ايفا کرد. آگاهان به امور در آن روزگار اشغالگران را نکوهش ميکردند که با تداوم حضور ستمکارانه و غيرانساني خود در ايران بهتدريج دوران سياه حکومت رضاخان را در حافظهها به فراموشي ميسپارند و عرصه زندگي و فعاليت را براي مردم ايران به گونهاي بيسابقه تنگ ميکنند. از تبعات سوء حضور اشغالگران خارجي در ايران گسترش بيشتر فساد مالي، اداري و مديريتي در اقصي نقاط کشور بود. دزدي، گردنکشي، ارتشاء و ناامني رونق روزافزوني پيدا کرده و در تنزل اخلاق عمومي جامعه تاثيرات سوء بسياري برجاي نهاده بود و همه اينها پيامدهاي ناگوار فراواني را متوجه جامعه ايراني در شئون و سطوح مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ميکرد و بهويژه اعتبار و شان دولت، مجلس و مجموعه حاکميت را که خود در بسياري از موارد سردمدار و پيشگام اين همه ناملايمات و ناهنجاريها شده بودند در نزد افکار عمومي کشور به حداقل رسانيده شکاف دولت ـ ملت را سخت عميقتر ميساخت.
چه رابطهاي ميان اشغال ايران در جنگ جهاني دوم با واقعه کودتاي 28 مرداد 1332 ميبينيد؟
ميدانيم که سياستها و اقدامات تجاوزکارانه و سلطهجويانه انگلستان در ايران ديرپا بود و بهتبع آن، دولتمردان و ساير قدرتمندان آن کشور که در اين سلطهجويي و تجاوزکاري سهيم بودند، به جد ميکوشيدند، حتي بيش از گذشته دامنه کمي و کيفي اين نفوذ و سلطه تداوم پيدا کند. حداقل از اوايل دوران سلطنت قاجارها بدينسو، انگليسيها در روندي تدريجي و مداوم در عرصههاي گوناگون سياسي و اقتصادي ايران نفوذي گسترده پيدا کرده بودند. همآنان بودند که موجبات سقوط قاجاريه و برقراري رضاخان در راس حاکميت ايران را فراهم آوردند و در مقابله و پايمال ساختن حقوق و منافع ملت ايران در شئون و سطوح مختلف از هيچ کوشش غيرانساني و شرمآوري فروگذار نکردند. در اين ميان، سرپلهاي نفتي ايران در جنوب و جنوب غربي کشور، از آستانه جنگ جهاني اول بدانسو يکسره تحت سيطره غارتگرانه انگلستان قرار گرفته بود، که همگان ميدانستند در تامين سوخت نيروي دريايي انگلستان و برخي متحدانش در جريان جنگ جهاني اول نقش تعيينکنندهاي ايفا کرده بود. رضاشاه در طول دوران سلطنت در روند تداوم سراسر گسترش يابنده منافع نامشروع انگلستان در منابع سرشار نفتي ايران بسيار تعيينکننده و موثر ايفاي نقش کرده بود. اما در آستانه جنگ جهاني دوم و به ويژه با گسترش پيشروي ارتش آلمان به درون قلمروهاي شوروي، انگليسيها سخت نگران منافع نفتي گرانبهاي خود در ايران شده بودند و اين نگراني بهوجود آمده بود که هرگاه شوروي نتواند در برابر آلمانيها مقاومت کند، در آيندهاي نه چندان دور، مناطق نفتي ايران در معرض خطر قرار خواهد گرفت. بدينترتيب بود که ميان ضرورت کمک نظامي و لجستيکي به شوروي و لزوم حفظ سرپلهاي نفتي ايران از هرگونه خطر احتمالي از سوي آلمانيها، تقارني اجتنابناپذير پيشامد کرده بود. بنابراين در طول دوران اشغال ايران (1320-1324)، انگليسيها در راستاي دفاع از منافع نامشروع خود در مناطق نفتي ايران، سخت فعال بودند و چه بسا مراقب بودند متفقينشان (آمريکا و شوروي) که همزمان ارتشها و ماموران اطلاعاتي و سياسي و... ديگرشان را به ايران گسيل داشته بودند، نتوانند طمع سهيم شدن در سرپلهاي نفتي ايران (به ويژه در حوزه نفتي تحت سيطره انگلستان) را از قوه به فعل درآورند. بدينترتيب جنگ جهاني دوم در شرايطي پايان يافت که انگلستان همچنان بر سرپلهاي نفتي ايران سلطه انحصاري داشت. و در طول سالهاي نيمه دوم دهه 1320 هم از هيچ تلاشي براي جلوگيري از شکلگيري و گسترش نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران فروگذار نکرد. اما هنگامي که بهرغم تمام توطئههاي داخلي و خارجي، ملت ايران نهايتا نفت خود را ملي کرده و از شرکت سابق نفت انگليس و ايران خلع يد کرد، انگليسيان سلطهجو با همکاري عوامل داخلي و نيز همپيماني پيدا و پنهان آمريکا از هيچ کوششي براي ويراني دستاوردهاي ملي شدن نفت ايران فروگذار نکرده و نهايتا هم در 28 مرداد 1332 آن کودتاي شرمآور را به ملت ايران تحميل کردند؛ کودتايي که تقريبا در تمام 25 ساله پاياني حيات رژيم پهلوي سلطه انگلستان و آمريکا و کنسرسيوم نفتي تحت حمايت آنان را بر سرپلهاي نفتي ايران تضمين کرده و فراتر از آن در پايمال ساختن و ناديده گرفته شدن حقوق و منافع سياسي و سرزميني ايران (در شئون گوناگون) نقش تعيين کنندهاي ايفا کرد.
سپاسگزاريم از اينکه وقت خود را در اختيار روابط عمومي و اطلاعرساني موسسه مطالعات تاريخ معاصر قرار داديد.