ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » مواضع و انديشه‏هاي ديني متدينين جامعه، در برابر کسروي‏گرايي

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

مواضع و انديشه‏هاي ديني متدينين جامعه، در برابر کسروي‏گرايي 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

امروز چهاردهم شهريور سال 1376 شمسي است. تقريبا به نيم قرن جلوتر مي‏رويم. داستان کسروي مربوط به سال 1324 است و الآن 52 سال از آن داستان مي‏گذرد. من آن موقع طفل دبستاني بودم. پدرم مرحوم آيت‏اللّه حاج شيخ غلامحسين تبريزي بود. در سال 1359 فوت کرد. در مدرسه طالبيه تبريز، با احمد کسروي هم‏حجره بود. يکي از هم‏حجره‏ايهايش هم مرحوم شيخ محمّد خياباني بود. بعدها که داور در وزارت دادگستري جديد مشغول به کار شد از کلّيه کساني که در حوزه‏هاي نجف يا حوزه‏هاي مراکز شهرستانها تحصيل کرده بودند، از جمله احمد کسروي، دعوت به کار کرد. احمد کسروي چهل روز دادستان عمومي تهران بوده است. داور از پدر من، علي وثوقي و علي هيئت هم دعوت کرد. اينها همه روحاني بودند؛ اما پدر من نپذيرفت. معتقد بود که نان امام زمان(عج) را خورده و بايد براي امام زمان(عج) کار کند. به همين جهت، يک رابطه ذهني بين پدرم و احمد کسروي وجود داشت؛ مخصوصا اينکه در سالهاي 1298-1300، پدر من در تبريز نشريه‏اي منتشر مي‏کرد به نام تذکرات ديانتي که مي‏شود گفت از اوّلين نشريات مذهبي‏اي هست که در آذربايجان منتشر شده است. پدرم اهل قلم بود. در دوران رضاخاني، احمد کسروي مجله پيمان را منتشر مي‏کرد و وکيل دادگستري شده بود و او وکيل تسخيري 53 نفر شد که تقي اراني هم جزوشان بود.

 

پدرم به من گفت احمد کسروي وقتي که مجله پيمان را راه انداخت از او هم دعوت کرده بود که همکاري قلمي داشته باشد. کسروي طلبه هم که بود، در محله شش کلان تبريز امام جماعت شده بود. آن موقع هم حرفهاي نادرست مي‏زد و اشکالات بي‏پايه زياد مي‏کرد. بعد، در بيمارستان مرسلين تبريز، معلّم عربي مدرسه آمريکاييها شد. از مشروطه‏خواهاني بوده که مخالف شيخ محمّد خياباني شده است. در جريان قيام شيخ محمّد خياباني، او و هيئت و دکتر زين‏العابدين‏خان با عين‏الدوله ملاقات کردند و از عين‏الدوله خواستند قزاقها را از خارج شهر به تبريز بياورد، آنها هم مردم را در داخل تبريز، وادار به شورش کنند. قبل از جريان حاج مخبرالسلطنه هدايت، که قيام شيخ را در زمان سردارسپه سرکوب کرد، کسروي و دکتر زين‏العابدين‏خان و هيئت، با عين‏الدوله ملاقات کرده بودند که حتي برخورد تندي هم در گروه تجدد پيش آمد. گروه تجدد مربوط به شيخ محمّد خياباني در تبريز بوده. اصل اين برخورد بين شيخ محمّد خياباني و احمد کسروي بود. در آنجا شيخ مي‏گويد که من از آنها که درس دين خوانده‏اند و الفاظ فرنگي و فرنگي‏مآبي را در ايران مي‏خواهند تبليغ کنند، متنفرم. کسروي هم گويا در خاطراتش مي‏نويسد که من هم از آخوندي که چهره تجدد و انقلابي داشته باشد، متنفرم. به هرجهت، بعد از اين ملاقات، مرحوم شيخ، کسروي و هيئت و احتمالاً زين‏العابدين‏خان را از تبريز بيرون مي‏کند.

 

احمد کسروي هم در کتاب زندگاني من خودش، که بعد از شهريور 20 منتشر کرده، به مخالفت خودش با شيخ محمّد خياباني اشاره مي‏کند. منتها مي‏گويد که من اشتباه کرده‏ام.

 

بعد از شهريور 20، مسائل کسروي در منزل ما مطرح بود. پدرم روحاني بود، روحاني انقلابي بود؛ طبعا کتابهايي‏از قبيل شيعه‏گري، بهاييگري، صوفيگري کسروي به خانه ما مي‏آمد. کتابي که شيخ مردوخ نوشته و چهارده ايراد به حکومت علي(ع) گرفته به منزل ما آمده بود و پدر من هم جوابيه مي‏نوشت. نوشته‏هايي مثل تذکرات ديانتي، نداي حق، پاسخ به تيره‏دلان، و مانند اينها در مشهد منتشر شد که پاسخگو بود به کسروي؛ و اسم کسروي را «تيره دل ايراني» گذاشته بودند. پدرم با مرحوم سيد نورالدين شيرازي که در شيراز کتاب شکست کسروي را نوشته بود، با مرحوم حاج سراج انصاري در تهران و در تمام شهرستانهايي که مسئله کسروي مطرح شده بود، تماس داشت. با پدرم تماس مي‏گرفتند و بحثها در خانه ما مطرح مي‏شد. چون پدرم مطلب مي‏نوشت و ملاقاتهايي داشت، اين ملاقاتها در ذهن آن روز کودکي من اثر مي‏گذاشت. چنين نبود که من يکمرتبه با نام کسروي آشنا بشوم، با نام کسروي در حقيقت آشنا بودم و مي‏دانيد که بچه هم زود مطالب را مي‏گيرد؛ مخصوصا در خانه ما که مسائل سياسي مطرح مي‏شد. پدرم شبها که مي‏آمد، گاهي اوقات کتاب مي‏آورد براي ما مي‏خواند؛ يعني اوقات فراغت ما گاهي با داستان شنيدن، گاهي با شرکت در تفسير قرآني که خودش مي‏کرد، پر مي‏شد. يادم هست، شبهاي جمعه مرحوم محمّدتقي شريعتي و دوستانش، مرحوم مهذّب و مرحوم صعودي مي‏آمدند در منزل ما، پدر من درس تفسير براي اينها مي‏گفت.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org