ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » قتل کسروي، از نگاه آرمانگرايانه ديني

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

قتل کسروي، از نگاه آرمانگرايانه ديني 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

من اصلاً دلم نمي‏خواهد مرگ کسروي و مرگ هژير ترور ناميده بشود. متأسفانه واژه ترور اگرچه متداول است، امّا در اين مورد صادق نيست. در اينجا يک عمل تدافعي بوده که مخالفين به عنوان تروريسم مطرح کرده‏اند و گفته‏اند ترور هژير، ترور رزم‏آرا، ترور کسروي. ترور يعني ايجاد وحشت؛ امّا مرگ کسروي ترور نبوده است، اجراي فتواي آرمانخواهانه بوده که اسمش را واقعا ترور نمي‏شود گذاشت، مانند ترورهايي که در انقلاب کبير فرانسه اتفاق افتاد.

 
بالاخره فدائيان اسلام کسروي را به خاطر داعيه‏هايي که داشت، پاکديني‏اي که آورده بود، توهيني که به مقدسات مذهبي کرده بود، کشتند و پرونده کسروي بسته شد. مرگ کسروي کاملاً مذهبي بوده و از نظر نواب صفوي هيچ‏گونه رنگ سياسي نداشته در حالي که موجوديت کسروي، در آن زمان، رنگ سياسي داشته است. اينجا دو ديدگاه هست. حضور کسروي در صحنه و نوشته‏هاي او برضد تشيع در کتابهاي شيعه‏گري، بهاييگري، صوفيگري، و يا مثلاً در ورجاوند بنياد، اينها رنگ سياسي دارد. چرا رنگ سياسي دارد؟ براي اينکه اين آقايان خودشان را ناسيوناليست مي‏دانند، خودشان را ملّي‏گرا مي‏دانند و کسروي خودش را ناسيوناليست افراطي مي‏داند. به همين جهت است که سعي مي‏کند در نوشته‏هايش از واژه‏هاي فارسي به قول خودش خالص استفاده کند و واژه‏هاي عربي را، تا مي‏تواند، به کار نبرد. امّا بعد از شهريور 20، با نهايت تأسّف، بايد گفت اين ناسيوناليسم افراطي هيچ مقاله‏اي در مخالفت با اشغال ندارد؛ بلکه با اعمالش زمينه‏ساز تداوم اشغال کشور است. به جاي آنکه در آن موقعيت حساس کشور، هماهنگ با ساير نيروها، فکري ارائه دهند که چگونه با مشکلات اشغال کشور برخورد کنند، سعي کردند در نوشته‏هايشان به مقدسات مذهبي شيعه حمله کنند تا جهت مبارزه روحانيتي که هميشه با اشغال کشور مخالف بوده به طرف مبارزه، به قول خودشان فکري، با کسروي معطوف بشود.
 
به همين جهت، اصل نوشته‏هاي کسروي، در آن زمان، يک زيربناي سياسي دارد؛ امّا مرگش هيچ زيربناي سياسي ندارد؛ مرگش صرفا جنبه مذهبي دارد. اين هم از عجايب تاريخ ماست که يک جرياني در اصل سياسي باشد، برخورد با آن جريان اصلاً سياسي نباشد؛ کساني که با آن جريان برخورد کردند، اصلاً به فکر مسائل سياسي نباشند؛ بلکه فقط تفکرشان تفکر مذهبي باشد.
 
خوب، به همين جهت اسمش را ترور گذاشتند. به نظر من اين موضوع که اجراي فرمان يا فتواي مراجع شيعه بوده، با ترور تفاوت مي‏کند، چون مرگ کسروي ارتباطي با ايجاد وحشت در جامعه نداشته، بلکه مرگ يک آدمي بوده که برضد مقدسات يک ملت مسائلي را مطرح کرده بود.
 
خوب، حالا نمي‏خواهيم راجع به مرگ کسروي توضيح بدهيم و بگوييم کسروي چه شخصيتي داشت. اين خودش يک مقوله جداگانه‏اي هست که بايد تحقيق کنيم که آيا کسروي مورخ بود؟ قاضي بود؟ يک کارشناس شيمي بود؟ کارشناس ديني بود؟ اصلاً کسروي کي بود؟ آيا يک آدم، در ظرف آن مدّت عمر، اصولاً مي‏تواند هم راجع به خوزستان تحقيق کند و تاريخ خوزستان بنويسد، تاريخ آذربايجان بنويسد، تاريخ مشروطيت بنويسد، تاريخ آمريکا بنويسد، حتّي راجع به مسائل روان‏شناسي اظهارنظر کند، کتاب در پيرامون رمان بنويسد، بعد حتّي در مورد مسائل فلسفي اظهارنظر کند، کتاب مادّيگري بنويسد، نقدي بر عقايد شوپنهاور و ديگران بنويسد. همه اينها بايد مورد بررسي قرار بگيرد.
 

ما اصولاً وارد اين مقوله‏ها نمي‏شويم؛ چون اينها نياز به تحقيق دارد که من يک مقدارش را انجام داده‏ام. نقدي هم به تاريخ مشروطيت ايشان دارم، نقدي هم به تاريخ‏نويسي و وقايع‏نويسي ايشان دارم. امّا، آنچه مسلّم است، به نظر من، بعد از حدود پنجاه و چند سال، نيم قرن و خرده‏اي که از اين زمان مي‏گذرد، به اين نتيجه رسيده‏ام که حرکت کسروي، در زير پوشش حمله به مذهب، کاملاً سياسي بوده و کاملاً از طرف قدرتهايي که از وحدت ملّي ايران وحشت داشتند، حمايت مي‏شده است. امّا مرگ کسروي، صرفا مذهبي بوده است. سيد جواني، با احساسات و عواطف مذهبي، احساس کرده به مقدساتش توهين شده، آمده کسروي را کشته است. اول مضروبش کرده، بعد عده‏اي از دوستانش او را کشته‏اند. خود اين موجب شهرت اين آقا سيد شده، به صحنه آمده، شناخته شده، مخصوصا طلبه بوده و چون طلبه بوده، آن روزها با مرحوم آيت‏الله کاشاني، که خانه‏اش کانون مبارزات مذهبي بوده، خود به خود، ارتباط پيدا مي‏کند. اين اصل قضيه است که اين ارتباط برقرار بشود. از طرفي، مرحوم آيت‏الله کاشاني يک روحاني موجّه آن روز تهران بوده، در مسجد پامنار نماز مي‏خوانده، خانه‏اش محل رفت‏وآمد شخصيتهاي برجسته ديني بوده. خود مرحوم آيت‏الله کاشاني در عراق با انگليسيها جنگيده بوده، از روحانيون طرفدار دخالت دين در سياست بوده، در تهران هم شخصيت برجسته‏اي بوده است. نواب صفوي هم به ايشان مراجعه مي‏کند. اين ملاقاتها و اين رفت و آمدها، خود به خود، پيوندهايي به وجود آورده است.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org