ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» رجال » ايرج اسکندري

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

ايرج اسکندري 

بهاره فزوني

Fozooni@www.iichs.org

 

ايرج اسکندري (1287- 1364ه.ش) در تهران و پاريس تحصيل کرد؛ ليسانس خود را از دانشگاه پاريس در رشته حقوق گرفت. در 1316 ه.ش. به اتهام ترويج کمونيزم به همراه 52 تن ديگر به 5 سال زندان محکوم شد. بعد از شهريور 20 آزاد و در انتخابات سال 1322ه.ش. از طرف حزب توده به نمايندگي مجلس انتخاب و در کابينه ائتلافي قوام‌السلطنه وزير بازرگاني و پيشه و هنر شد. از آن پس روزنامه رهبر را منتشر نمود، بعد از غير قانوني شدن حزب توده (1327ه.ش.) به روسيه فرار کرد و به فعاليت حزبي ادامه داد و در آلمان شرقي درگذشت1.

 

اسکندري در 21 شهريور 1287 در تهران متولد شد. پدرش يحيي ميرزا اسکندري، از شاهزادگان قاجاري مشروطه‌خواه بود که پس از به توپ بسته شدن مجلس در 23 جمادي الثاني 1326 (دوم تير ماه 1287) و دستگيري مشروطه‌خواهان، مدتي در زندان باغشاه زنداني بود و اندکي پس از آزادي درگذشت. عموي اسکندري، سليمان ‌ميرزا، از طرفداران مشروطه و از مؤسسان حزب دمکرات بود که در 1300ش. حزب سوسياليست را تشکيل داد و در 1306 ش. که رضاشاه حزب سوسياليست را منحل کرد، از سياست کناره گرفت. پدربزرگ ايرج، محسن ميرزا کفيل‌الدوله، نيز از شاهزادگان تحصيل کرده قاجار بود2.
 
اسکندري در ارتباط با پدرش چنين گفته : يکساله بودم که پدرم يحيي ميرزا اسکندري درگذشت. همواره از مادرم، مادربزرگم (جده پدري)، پدر پدرم (محسن ميرزا اسکندري) و پدرمادرم (علي خان ميرزا اسکندري)، از عموها و دايي‌ها، عمه‌ها و شايد کسان ديگري شنيده‌ام که پدرم در راه آزادي شهيد شده، در زنجير محمدعلي شاه در باغشاه بوده، از آزاديخواهان و مشروطه‌خواهان به‌شمار مي‌آمده، مرد با اطلاع و ناطق زبردستي بوده است و خلاصه عليه استبداد محمدعلي ‌شاه بر‌خاسته و جان خود را در اين مبارزه باخته است3.
 
تربيت در چنين خانواده‌اي، اسکندري را به عرصه سياست کشاند. اوضاع سياسي آن روز ايران (حوادث گيلان و خراسان و آذربايجان، پيروزي انقلاب اکتبر شوروي و متعاقب آن لغو قراردادهاي بين ايران و روسيه) اسکندري را علاقه‌مند به مارکسيسم- لنينسم کرد، بدون آنکه چيز زيادي از آن بداند.
 
او در مدرسه سپهر سپس دارالفنون و بعد در مدرسه علوم سياسي درس خواند و در بيست سالگي، بنابر وصيت پدرش و با تلاشهاي پدربزرگش، براي ادامه تحصيل به فرانسه رفت و در آنجا حقوق خواند. ارتباط با دانشجويي بلغاري به نام کيسيلوف، که دانش خوبي درباره مارکسيم داشت ، آشنايي بيشتر وي را به مارکسيسم فراهم کرد. وي به توصيه عمويش، سليمان ميرزا، با تعدادي از دانشجويان ايراني دانشگاه برلين آلمان شرقي ــ که در 1925 م. فرقه جمهوري انقلابي ايران را تشکيل داده بودند ــ ارتباط يافت. او از اين گروه که مهمترين افراد آن مرتضي علوي، تقي اراني و احمد اسدي بودند، با عنوان کمونيستهاي برلين نام برده است 4.
 
اسکندري با فرقه جمهوري انقلابي ايران براي سه سال همکاري کرد. او در اين مدت تعدادي از دانشجويان ايراني مقيم فرانسه را طرفدار اين گروه کرد. سرانجام هنگامي که عبدالحسين تيمورتاش، وزير دربار رضاشاه، در اروپا بود، فرقه جمهوري برضد او و حکومت پهلوي اعلاميه‌اي منتشر کرد که اسکندري آن را در فرانسه پخش نمود؛ به همين سبب، به دستور تيمورتاش، کمک هزينه تحصيلي او قطع شد و اسکندري به سبب مشکلات مالي، دوره دکتري را نيمه تمام رها کرد، و در 1310 ش. به ايران بازگشت.
 
او پس از مدتي به توصيه علي‌اکبر داور (وزير) به جاي وکالت، کار در دادگستري را پذيرفت و در 1311 ش. ابلاغ معاونت دادستاني تهران براي او صادر گشت. چندي بعد دولت عده‌اي را براي ادامه تحصيل به فرانسه فرستاد، اسکندري نيز متقاضي بود اما او را، به سبب فعاليتهايش در اروپا، نپذيرفتند و همين موضوع، سبب نخستين ارتباط مستقيم او با تقي اراني شد که آغاز دوره جديدي در زندگي اسکندري به‌شمار مي‌رفت. پس از چندي دکتر اراني و اسکندري تصميم به انتشار مجله دنيا گرفتند و سرانجام گروه سه نفره اراني، اسکندري و بزرگ‌علوي به نوشتن در اين مجله پرداختند و نوشته‌هاي خود را با نام مستعار امضا مي‌کردند. نام مستعار اسکندري، " الف.جمشيد" و بيشتر نوشته‌هايش، در مورد مسائل اقتصادي بود5.
 
«دکتر فريدون کشاورز، يکي از رهبران سابق حزب توده ايران، چنين مي گويد: ايرج اسکندري پس از مراجعت از اروپا يکي از باسوادترين افراد از اروپا برگشته بود، در مقايسه او با ساير رهبران حزب اظهار عقيده مي‌کند، که ايرج بدون شک بعد از دکتر اراني باسوادترين فرد پنجاه و سه نفر بود»6.
 
اسکندري در باشگاهها‌ و انجمنهاي زيادي عضويت يافت، و مجمع‌ فارغ‌التحصيلان فرانسه و انجمن حقوق‌دانان را تشکيل داد. پس از انتشار چهارده شماره از مجله دنيا، اراني و چند روز بعد، در ارديبهشت 1316، اسکندري به اين اتهام که " داخل در فرقه کمونيستي" است، دستگير شدند. وي در بازجويي نخست، تمام اتهامات را رد کرد و مدعي شد که از مخالفان کمونيسم است اما در بازجويي دوم برخي از اتهامات را پذيرفت. در 24 آبان 1317 رأي دادگاه اعلام شد و براساس آن، ايرج اسکندري به سبب عضويت در فرقه اشتراکي در ايران، طبق ماده يک قانون خرداد 1310، به پنج سال زندان محکوم شد و اتهام او مبني بر تبليغ مرام اشتراکي در دادگاه ثابت نشد. بدين ترتيب گروهي به زندان رفتند که به گروه پنجاه و سه نفر معروف شدند. اسکندري در 28 شهريور 1320، 25 روز پس از خروج اجباري رضاشاه از ايران، از زندان آزاد شد.
 
او براي آزادي دوستانش تلاش زيادي کرد، تأسيس حزب توده نيز از مهمترين اهدافش بود. نخستين جلسه مؤسسان حزب در مهر 1320 تشکيل شد و به دنبال آن اسکندري به همراه جعفر پيشه‌وري و عبدالقدير آزاد مأمور تهيه اساسنامه حزب شدند. عده‌اي به ترکيب مؤسسان حزب توده اعتراض کردند، زيرا تمام اعضا، کمونيست نبودند و به نظر معترضان، اين موجب دور شدن از هدف اصلي ــ که تأسيس حزب کمونيست بود ــ مي‌شد. براي حل اين مشکل، در کنار حزب يک "مرکز مخفي کمونيستي " ايجاد شد تا تمام امور را کنترل کند و اسکندري عضو آن بود. از طرف ديگر، اسکندري چون هدف عمده را در آن زمان ايجاد جبهه‌اي ضد فاشيستي مي‌دانست، به حضور افراد غير کمونيست اعتراض نداشت. پس از تأسيس حزب، داشتن روزنامه بسيار ضروري بود؛ نخست روزنامه سياست که صاحب‌امتياز آن عباس اسکندري (دايي ايرج اسکندري) بود، به عنوان ارگان حزب منتشر شد7، سپس ايرج اسکندري در 1322 امتياز روزنامه‌اي به نام رهبر را گرفت. روزنامه مزبور ارگان حزب توده ايران بود و انتشار آن روزانه بود و تا دي ماه 1325 اين روزنامه منتشر مي‌شد، در طول انتشار به علت تندروي چندين بار توقيف گرديد؛ روزنامه رهبراز پرتيراژترين روزنامه‌ها بود8.
 
انتخابات مجلس چهاردهم، به سبب باز شدن نسبي فضاي سياسي و اجتماعي کشور، از اهميت خاصي برخوردار بود و هر گروهي سعي مي‌کرد تا در قانونگذاري کشور سهمي داشته باشد. حزب توده نيز که مي‌کوشيد چند کرسي در مجلس به خود اختصاص دهد افرادي را از شهرهاي مختلف نامزد کرد، و ايرج اسکندري با 5200 رأي از حوزه انتخابيه ساري وارد مجلس شد. نامزدهاي حزب توده بيشتر در شهرهايي که نفوذ ارتش شوروي بود، رأي آوردند. اين حزب در مجلس فراکسيوني هشت نفره تشکيل داد. به عقيده عده‌اي، فراکسيون حزب توده نتوانست در مجلس کارنامه قابل‌قبولي به‌دست آورد اما به نظر اسکندري، عملکرد فراکسيون بسيار مثبت و ثمربخش بوده است. او همچنين سرپرستي هيئتي از شوراي متحده مرکزي کارگران و زحمتکشان را که تحت نظارت حزب توده بود در همايش بين‌المللي کار در پاريس برعهده داشت.
 
در اوايل تير ماه 1325 ه.ش. کميته مرکزي حزب توده ايران و حزب ايران گفتگوهايي را انجام دادند، و در نتيجه جبهه‌اي به نام جبهه مؤتلفه احزاب آزاديخواه را تشکيل دادند، و کمک بين اعضا و اتخاذ تصميمات مشترک را در مسائل مهم سياسي هدف قرار دادند. اين جبهه مؤتلف و حزب دموکرات قوام با هم ائتلاف کردند و کابينه ائتلافي را در 10 مرداد 1325 ه.ش. تشکيل دادند. در اين کابينه قوام رهبر کل حزب دموکرات و نخست‌وزير بود. دکتر يزدي، دکتر کشاورز و ايرج اسکندري از حزب توده؛ به ترتيب وزراي بهداري، فرهنگ و بازرگاني بودند9. مظفر فيروز که به هواداري از حزب توده شهرت داشت، به عنوان معاون نخست‌وزير (در واقع چهارمين وزير توده‌اي) داخل کابينه قوام شد. در اين زمان، قوام خود را آماده برگزاري انتخابات کرده بود، چون سرانجام به نوعي توافق با سران حکومت آذربايجان در 13ژوئن 1946 (23 خرداد 1325) دست يافته بود. اين توافق به نحوي بودکه قوام مي‌توانست انتخابات را در 29 ژوئن (10 تير 1327) برگزار کند. قراين جهت‌گيري سياسي جديد قوام، با تأسيس حزب دموکرات ايران نشان داده شد. هدف اين حزب که رهبري آن را خود قوام به‌ عهده داشت، حفظ روابط حسنه با کشورهاي انگليس، امريکا و شوروي بود و اينکه حزب توده نتواند اکثريت را در مجلس به دست آورد10.
 
اين موضوع بحثها و گفتگوهاي زيادي در پي داشت؛ عده‌اي حضور در کابينه را ــ که هم حزب توده و هم شوروي در ايجاد آن نقش داشتند ــ اشتباهي بزرگ مي‌دانستند و گروهي ديگر با شرکت حزب در حکومت موافق بودند، اما نه با حضور در کابينه قوام. اما به نظر اسکندري، اين کار، پيروزي بزرگ و تصميم سياسي درست و فرصتي بود تا حزب بسياري از شعارهاي خود را به مرحله عمل برساند.
 
حضور وزيران توده‌اي در دولت قوام حدود دوماه و نيم طول کشيد، و پس از شکست پيشه‌وري در آذربايجان، ديگر نخست‌‌وزير نيازي به حضور آنان در کابينه نداشت. پس از اين، دولت فشار بر حزب توده را آغاز کرد و اسکندري در زمان انتخابات مجلس چهاردهم، به تأسيس جمهوري طبرستان با کمک شوروي متهم شد، و همچنين مدتي بعد، اداره دادرسي ارتش او را به اقدام عليه امنيت کشور و تحريک مردم به اغتشاش و مقاومت مسلحانه در برابر مأموران دولت متهم کرد، اتهاماتي که به نظر اسکندري ساختگي بود. سرانجام اسکندري با کمک شوروي، مخفيانه از ايران خارج شد و به باکو رفت و از آنجا رهسپار پاريس شد. در 1948م در فرانسه به تحصيل پرداخت و در آنجا دکتري خود را در رشته اقتصاد سياسي گرفت. پس از خروج از کابينه، رهبران درجه دوم حزب به رهبري خليل ملکي از اسکندري و عده‌اي ديگر از رهبران حزب توده، به سبب پشتيباني از قوام و دموکراتهاي آذربايجان، انتقاد کردند. منتقدان آنان را مسئول رويدادهاي ناگوار اخير حزب مي‌دانستند و خواهان اصلاحات بنيادي در حزب بودند و اين موضوع نيز در خروج اسکندري از ايران بي‌تأثير نبود. با وجود تمام انتقادها از رهبران پيشين حزب در دومين کنگره حزب، ايرج اسکندري با اينکه در خارج از کشور بود، به عضويت کميته مرکزي حزب توده برگزيده شد11.
 
بعد از سوءقصد به جان محمدرضا شاه در دانشگاه تهران، بسياري از رهبران حزب توده دستگير شدند و بعضي از جمله ايرج اسکندري، که در خارج از کشور بودند به تهران احضار شدند و اين آغاز تبعيدي حدوداً سي ساله بود. در پلنوم سيزدهم کميته مرکزي حزب توده، ايرج اسکندري را دبير اول حزب کرد (آذر 1348)، و در پلنوم چهاردهم هيئت اجرائيه براي هفت سال وي را به عنوان دبيرکل حزب توده انتخاب نمود (دي 1349)، در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اسکندري از دبير اولي حزب برکنار، و نورالدين کيانوري جاي او را گرفت.
 
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اسکندري به ايران آمد و در مصاحبه‌اي با مجله تهران ‌مصور از برخي مواضع حزب توده انتقاد کرد. حزب توده به اين مصاحبه، اعتراض و اسکندري مجبور به پس گرفتن سخنان خود شد و در نهايت، نورالدين کيانوري، دبير اول حزب توده شد.
 
از آثار وي تأليف کتابهاي خاطرات، که اين کتاب متن کامل خاطرات سياسي ايرج اسکندري است و حاصل گفتگوهاي مشروح او در اواخر 1362 تا اسفند 1363، در پاريس با دو تن از اعضاي پيشين حزب توده، بابک امير خسروي و فريدون آذرنور مي‌باشد؛ و در تاريکي هزاره‌ها، که در آن به بررسي اوضاع تاريخي و اجتماعي سرزمين ايران از آغاز تا پايان دولت عيلاميان پرداخته، و روند فروپاشي جامعه بدوي و تشکيل نخستين دولت در ايران را بررسي کرده ‌است؛ و از کتابهاي ترجمه وي: کاپيتال بود12.
 
«مجله تهران ‌مصور در مقدمه مصاحبه‌اي با او نوشت: او در مدرسه سياسي و زير نظير علي‌اکبر دهخدا درس خوانده که درس وطن‌پرستي را با شور مردم‌خواهي به شاگرد خويش ياد داد. و در محيط پرشور مبارزات ملي و خانواده اي که يحيي ميرزاها و سليمان ميرزاها را همچون چهره سازان تاريخ تربيت کرده بود شکل گرفت»13.
 
ايرج اسکندري عضو سازمانهايي نظير شوراي جهاني صلح و جامعه بين‌المللي حقوقدانان دموکرات نيز بود. در 1331 و 1333 جهت شرکت در شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل به عنوان نماينده WFTV به امريکا رفت. دو زن داشته، به نامهاي همايون (احتمالاً هما) کاووسيان و زهرا بيات، آنها نيز از فعالان حزب توده بودند. وي فرانسه صحبت مي‌کرد14. و در 11 شهريور 1364 بر اثر بيماري سرطان در آلمان شرقي درگذشت15.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.  حسن انوري، فرهنگ اعلام سخن (تهران: سخن، 1387)،ج 1، ص182.
2. منوچهر نظري، رجال پارلماني ايران (از مشروطه تا انقلاب اسلامي) (تهران: فرهنگ معاصر ، 1390)، ص 95.
3.[ايرج اسکندري]، خاطرات ايرج اسکندري (تهران:موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،1372)، ص 499.
4. دفتر ادبيات انقلاب اسلامي،فرهنگ ناموران معاصر ايران (سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري، سوره مهر، 1384)، ج 2، ص520.
5.منوچهر نظري،ص96.
6.[به اهتمام بهرام چوبين]، يادمانده‌ها و يادداشتهاي پراکنده ايرج اسکندري (بي‌جا، مرد امروز، 1365)، ص 9 .
7.دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ص522.
8.باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظام معاصر ايران (تهران: نشر گفتار، نشر علم، 1380)، ج 1، ص120.
9.جلال‌الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران (قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1361)، ج 1، ص313.
10.جعفر مهدي نيا،هفت بار اشغال ايران در 23 قرن (تهران: پانوس، 1377)، ص127.
11.منوچهر نظري، ص 97.
12.دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ص523.
13. [به اهتمام بهرام چوبين]، ص 10.
14. ايرج اسکندري، خاطرات سياسي (تهران: علمي، 1368)، ص 464.
15. فرهنگ ناموران معاصر ايران، ص 523.



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org