ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » ريشه‏هاي درگيري شيخ علي لر و طرفدارانش با فدائيان اسلام قم

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

ريشه‏هاي درگيري شيخ علي لر و طرفدارانش با فدائيان اسلام قم 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

آغاز اختلاف را اينجا من از قول برادرم مي‏گويم. من يک برادري دارم از خودم بزرگ‏تر، به نام محمّدتقي مجتهدزاده که واعظ است. آن روزها در قم بود. پادرد داشت؛ عصا مي‏گرفت دستش و جزو طلبه‏هايي بود که با فدائيان اسلام بودند. واحدي چند روزي توي خانه‏اش مخفي بوده است. نامه‏اي مي‏نويسند فدائيان اسلام و توي آن اوضاع را تشريح مي‏کنند. برادر من حامل آن نامه بوده است. نامه را مي‏برد بدهد منزل آيت‏الله بروجردي. وقتي مي‏فهمند نامه از طرف فدائيان اسلام است، بدون اينکه نامه را به آيت‏الله بروجردي بدهند، برادر مرا صدا مي‏کنند. نامه را به او پس مي‏دهند، و مي‏گويند: آيت‏الله بروجردي از اين کارها خوشش نمي‏آيد. برادر من مي‏گويد: من آمدم توي فيضيه. مرحوم آقاسيد هاشم حسيني، يکي از برادران ما، که گويا فدائيان را در جريان مخالفت با تشييع جنازه رضاشاه رهبري مي‏کرد، هم در آنجا حضور داشت. با صراحت گفتم که دفتر آقا نامه را نپذيرفتند. مرحوم آقا سيد هاشم حسيني جمله‏اي مي‏گويد که شايد توهين به آيت‏الله بروجردي بوده که يکي از طلبه‏ها مي‏گويد اين‏گونه راجع به آيت‏الله بروجردي صحبت نکنيد؛ ايشان پيرمردند. آقا سيد هاشم حسيني، که از اين قضيه عصباني بوده ، با ناراحتي مي‏گويد: ابوبکر هم پيرمرد بوده است. اصل درگيري، نقطه آغاز درگيري، قبل از تشييع جنازه، اينجاست. خوب، مرحوم آيت‏الله بروجردي اهل بروجرد بود؛ بروجرديها هم لر هستند و کلّ طلبه‏هاي لر طرفدار آيت‏الله بروجردي بودند. بدبختانه، در حوزه‏ها هم اين وضع رسم بوده است؛ مثلاً طلبه‏هاي آذري طرفدار مرجع آذري بودند؛ طلبه‏هاي لر طرفدار مرجع خودشان بودند. اين جريان در اينجا تمام مي‏شود.

 
طلبه‏اي، قبل از اينکه جنازه بيايد، براي جنازه منبر مي‏رود. واحدي وارد مدرسه دارالشفاء مي‏شود؛ مي‏بيند اين طلبه، اين سيد معمم، آنجاست. به طلبه‏هاي فدائيان اسلام مي‏گويد؛ اين را هُلش مي‏دهند، مي‏اندازند توي حوض مدرسه دارالشفاء. ترکه مي‏آورند، چندتا ترکه به او مي‏زنند به عنوان اينکه چرا به منبر رفتي؟ شايع شد که بعد از آن قضيه دربار براي او خانه خريده است.
 
اوضاع را فدائيان اسلام در قم به گونه‏اي تغيير مي‏دهند و فضايي به وجود مي‏آورند که هيچ روحاني‏اي جرئت استقبال از جنازه رضاشاه را به خود نمي‏دهد. داستاني هم داريم که شبي که جنازه را به تهران مي‏آورده‏اند تا از اينجا به قم ببرند، نواب صفوي طرح ترور شاه را مي‏ريزد، که بعدا به آن اشاره خواهم کرد. دربار مجبور مي‏شود يک مشت از خدمه آستانه را عمامه سرشان بپيچد، قبا تنشان کند و عبا دوششان بياندازد تا از جنازه استقبال کنند. طلبه‏ها، فضلا، مراجع و علماي قم هيچ‏يک، از جنازه استقبالي نمي‏کنند. جنازه مي‏آيد و مي‏رود.
 
بعد از بردن جنازه، شياطين وارد جريان مي‏شوند. اين شياطين در اطراف مرحوم آيت‏الله بروجردي به تحريک مشغول مي‏شوند و توطئه مي‏کنند. من، امروز پس از حدود 48 سال که از اين قضيه مي‏گذرد، وقتي که در روحيات آيت‏الله بروجردي مطالعه مي‏کنم، سخن آيت‏الله بروجردي را با ذهنيتي که در او به وجود آوردند نابجا نمي‏دانم. کار فدائيان اسلام، با توجه به آرمان‏گرايي نواب صفوي، را هم نابجا نمي‏دانم، در حالي که اين، دو جهت متضاد است. من، براي خودم اين تضاد را به اين صورت حل کردم: آيت‏الله بروجردي يک آدم فرهنگي است و معتقد به تربيت فرهنگي است. پس از تهاجمي که بعد از مشروطيت به حوزه‏ها شده، نمي‏خواهد که سياست وارد حوزه‏ها بشود و موجب شود طلبه‏ها وارد سياست شوند و درس نخوانند و اين تربيت هم انجام نشود. نواب صفوي حکومت اسلامي مي‏خواهد. نظر آيت‏الله بروجردي، از اين جهت که آن موقع ما کادري در حوزه‏ها از نظر تحصيلات بالا نداشتيم، درست است. نظر نواب صفوي هم، که يک آرمانگراي اسلامي است، درست است. نقش شهرباني قم هم در اينجاست که مي‏رفتند به آيت‏الله بروجردي مي‏گفتند که اينها مخالف مرجعيت شما هستند؛ در حالي که اينها مخالف آوردنِ جنازه رضاخان بودند. دو برداشت از قضيه مي‏شود. به همين جهت، مرحوم آيت‏الله بروجردي، بعد از رفتن جنازه، فهرست اسامي چهل نفر از طلبه‏هايي را، که مستقيما با فدائيان اسلام ارتباط داشتند، مي‏خواهند، حقوقشان را قطع مي‏کنند و اسمشان را خط مي‏زنند. يکي از طلبه‏ها برادر من بوده است. آيت‏الله بروجردي، ضمن تدريس، مي‏گويد: من نايب عام امام زمانم. مخالفت با من، مخالفت با امام زمان است و مخالفت با امام زمان تکليفش معلوم است. در حالي که اينها مخالف امام زمان نبودند، بلکه مخالف آوردنِ جنازه بودند. مخالف نائب امام زمان هم نبودند؛ مخالف مرجعيّت آيت‏الله بروجردي هم نبودند. خيلي از برادران ما از آيت‏الله بروجردي تقليد مي‏کردند. اين سخن آيت‏الله بروجردي، هماهنگ با توطئه‏اي که شهرباني قم در بين طلبه‏هاي لر انجام مي‏دهد، موجب مي‏شود که شيخ علي لر، به عنوان حمايت از آيت‏الله بروجردي، بعد از تشييع جنازه رضاخان، مي‏ريزند و فدائيان اسلام را مورد ضرب و شتم قرار مي‏دهند؛ با چماق به کمر سيد محمّد واحدي مي‏زنند. سيد محمّد واحدي خاطره‏اي دارد؛ مي‏گويد که من اعلاميه‏هاي مخالف تشييع جنازه را مي‏خواستم پخش کنم ــ قبل از اين جريانات، قبل از آوردن جنازه، فدائيان اسلام اعلاميه چاپ کرده بودند، مي‏خواستند پخش کنند. سيد محمد هم در آن زمان (سال 1328) يک نوجوان 15 ساله بوده ــ مي‏گويد ديدم يک آقايي ايستاده لباس جلوبندي دارد. دو تومان با يک دسته از اين اعلاميه‏ها را به او دادم گفتم: موقع نماز جماعت به هرکسي يک دانه بده. آن بيچاره را گرفتند و بردند شهرباني و کتک زدند. گفته بود بابا، يکي به من دو تومان داده، گفته اين اعلاميه را پخش کنم، يک جوان 15 ساله. از اين کارها هم کرده بودند.
 
به هر جهت، فدائيان اسلام و از جمله آقاسيد هاشم حسيني و طلبه‏هاي فدائيان اسلام کتک مي‏خورند. سيد محمّد واحدي هم کتک مي‏خورد و از قم اخراج مي‏شود. باز، به نقل از شهيد نواب صفوي که مي‏گويد: عده‏اي آمدند به من گفتند: شما دو ماشين جوان برداريد از اينجا، برويد قم، لرهايي که فدائيان اسلام را کتک زدند تنبيهشان کنيد. مرحوم نواب صفوي مي‏گويد: من خودم تنهايي پا شدم رفتم قم، براي تحقيق. مسلح هم رفتم. حاج احمد را ديدم. با چند نفر از طلبه‏ها صحبت کردم، با کتک‏خورده‏ها صحبت کردم. در آنجا احساس کردم اگر ما عکس‏العملي نسبت به برادران کتک‏خورده‏مان در قم نشان بدهيم و با طلبه‏ها درگير بشويم، رژيم مي‏آيد با همين بهانه در فيضيه را مي‏بندد. اين را نواب آن روز به من گفت؛ امروز مي‏بينم حرفش درست بوده است. ايشان مي‏گويد: به همين جهت، من از قم آمدم. در همان هفته‏اي که فدائيان اسلام در قم مضروب شدند، پولي که بازار تهران به مرحوم آيت‏الله بروجردي مي‏داد تا حقوق طلبه‏ها را بدهد آن ماه به آيت‏الله بروجردي پرداخت نشد. چون در حقيقت، بازار تهران هم نسبت به اين موضوع حساسيت نشان داد؛ براي اينکه مرحوم آيت‏الله کاشاني هم با اين قضيه کتک خوردن فدائيان اسلام مخالف بود.
 
به هر جهت، مرحوم نواب صفوي مي‏گويد: من، بعد از اينکه خودم رفتم تحقيق کردم، آمدم برادراني را که به شدت ناراحت بودند، آرام کردم. امّا خوب مي‏دانيد که واقعه‏اي که اتفاق مي‏افتد، پيامدهايي دارد. خيلي‏ها فدائيان اسلام را طرد مي‏کردند. البته هشتاد درصد فدائيان اسلام از مرحوم آيت‏الله‏العظمي صدر تقليد مي‏کردند. عده‏اي از برادران هم، که تا آن موقع از آيت‏الله بروجردي تقليد مي‏کردند، رجوع به آيت‏الله صدر کردند.
 
به هر حال، داستان جنازه رضاشاه و مشکلاتي که از آن پس پديد آمده بود به همين جا ختم نشد. البته، اختفاي نواب صفوي بعد از بهمن سال 1327، حضور فدائيان اسلام در صحنه‏هاي سياسي، عدم حضور روحانيت آن روز در مسائل سياسي و تحريم طرح مسائل سياسي در حوزه‏ها ــ که به قول يکي از بزرگان، اگر کسي حرف سياست مي‏زد، کفر بود ــ تبعاتي داشت. عده‏اي از طلبه‏ها اعتقاد به اين داشتند که بايد در مسائل سياسي دخالت کرد؛ يک عده هم مي‏گفتند نبايد دخالت کرد. طلبه‏هايي که موافق بودند که بايد در مسائل سياسي دخالت کرد، دقيقا طرفداران فدائيان اسلام بودند. اينها در منابر برضد دولت حرف مي‏زدند؛ در ماههاي رمضان، محرم و صفر، در مسائل سياسي دخالت مي‏کردند. بعضي از بازتابها در تهران، به انتخابات دوره شانزدهم مربوط مي‏شد، بعد از مجلس مؤسسان. البته مرحوم آيت‏الله مطهري هم، به طوري که از خاطرات ايشان برمي‏آيد، در جريان مؤسسان سوّم فعّال بوده است.
 
اگر اجازه بدهيد، بقيه حرفها را بگذاريم براي جلسه بعد. اميدوارم انشاءالله مورخان ما، وقايع‏نگاران ما، امين باشند. ما هم اگر وقايع را تعريف مي‏کنيم، حفظ امانت کنيم. ديدگاههاي اعتقاديمان تأثيري در تعريف وقايع نداشته باشد. اگر تحليل تاريخي هم مي‏کنيم، تحليل تاريخيمان مبناي علمي داشته باشد.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org