ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » درگيري، تحصن و بازداشت 51 نفر از فدائيان اسلام

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

درگيري، تحصن و بازداشت 51 نفر از فدائيان اسلام 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

انسان وقتي از همه‏جا دستش کوتاه مي‏شود، براي يک مسئله اجتماعي ـ سياسي، به آزار خود براي توجه ديگران مي‏پردازد. شايد يکي از دلائل قمه‏زني، سينه‏زني، زنجيرزني شيعه، در دورانهاي استبداد خشن حاکميت عامّه نسبت به تشيع اين بود که شيعيان مي‏خواستند به اين وسيله همه را متوجه کند که يک ظلمي در جايي انجام گرفته است و ما چون نمي‏توانيم انتقام آن ظلم را بگيريم، به نوعي خودآزاري، اين ظلم را نشان مي‏دهيم. شايد به اين علت البته مراجع شيعه سينه‏زني و زنجيرزني را ممنوع نکرده‏اند.

 
تحصن و اعتصاب در زندانها، از اين قبيل است. در تمام دنيا هم رايج هست؛ گاندي روزه سياسي مي‏گرفت، عمل ژاندارک از اين‏گونه بود، مبارزان ايرلند روزه سياسي گرفتند. اين يک چيزي نيست که فدائيان اسلام بخواهند بگويند که ما ابداع کرديم. امّا، در ايران فدائيان اسلام کارهاي ابداعي داشتند. يکي از آن کارهاي ابداعي، مثلاً، تحصن در منازل مراجع بود، تحصن در حوزه‏هاي علميه بود. قبل و بعد از مشروطيت، بست نشستن را داريم. بست عليا و بست سفلي که در مشهد بود، نوعي تحصن بود. در مشروطيت هم مي‏بينيم که عده‏اي از مبارزين مشروطه، در ابتدا، به زاويه حضرت عبدالعظيم مي‏روند و در آنجا بست مي‏نشينند.
 
اقدامات فدائيان اسلام، متأسفانه، در مورد آزادي نواب صفوي مؤثر واقع نشد. علتش هم اين بود که، به نظر ما، بين دربار و دکتر مصدق در اين مورد هماهنگي وجود داشت. دکتر مصدق مي‏گفت: دربار اينها را زنداني کرده؛ دربار مي‏گفت: دولت اينها را زنداني کرده است.
 
مرحوم آيت‏اللّه طالقاني در خاطراتش مي‏نويسد که من به زندان رفتم، به نواب صفوي گفتم: دست از درخواست اجراي احکام اسلام بردار. نظر دکتر مصدق اين است. نواب صفوي گفت: آنها اجراي احکام اسلام را وعده دادند؛ انجام بدهند، ما هم کاري نداريم.
 
مماشات هم از طرف فدائيان اسلام مي‏شد. فدائيان اسلام آماده مماشات با دستگاه بودند. متأسفانه تا 30 تير سال 1331 دقيقا معلوم مي‏شود هماهنگي بين دکتر مصدق و شاه هست. حالا اگر نگوييم تا مقطع 30 تير سال 1331، حداقل از اول ارديبهشت سال 30 تا ارديبهشت سال 31، اين هماهنگي وجود داشته است. شاه هميشه دکتر مصدق را تأييد مي‏کرده است. پس از اين تأييد است که تلاشهاي فدائيان اسلام به هيچ جا نمي‏رسد. نامه مي‏نويسند، تظاهرات مي‏کنند، توي روزنامه اعلام مي‏کنند، به دولت مراجعه مي‏کنند، به دستگاههاي قضايي مراجعه مي‏کنند، به هرجا مراجعه مي‏کنند، نواب صفوي آزاد نمي‏شود.
 
علتش هم اين بوده که نواب صفوي، در نتيجه منبري که در ساري رفته بوده و مردم به مشروب فروشي حمله کرده بودند، مشروب فروشي خراب شده، صاحب مشروب فروشي شکايت کرده و شکايت در دادگاه جنحه ساري رسيدگي شده بود. نواب، به عنوان عامل خسارت و محرّک، به دو سال حبس به طور غيابي، محکوم شده بود. در حالي که محکوميت غيابي، اصلاً قابل اجرا نيست، وقتي که خود طرف هست. مي‏توانند وکيل بگيرند، آزادش کنند. همانطور که بدون وکيل هم دولت پس از اينکه با شاه اختلافش افتاد، بدون اينکه به نواب صفوي عفو بخورد يا قرارش تبديل بشود يا زندان دوسالش به گونه‏اي انجام بگيرد، دستور آزاديش را صادر کرد.
 
مشخص بود اين يک جريان است. زنداني بودن نواب صفوي يک جريان است. آقايان آرمانخواه مذهبي هستند. دکتر مصدق مي‏خواهد با لوئي هندرسن، ملاقات کند. نظر دکتر مصدق اين است که با سياست موازنه منفي‏اش، به وسيله آمريکاييها، انگليسيها را بيرون کند. با توجه به اينکه دانش اين موضوع را ندارد. توضيح اينکه، جنگ جهاني دوّم پايان پذيرفته و دنيا به دو قطب تقسيم شده است. يک قطب، رهبريش آمريکاست، رهبر قطب ديگر شوروي است و استالين در رأس اين کشور قرار گرفته است. رئيس جمهور آمريکا آيزنهاور از حزب جمهوريخواه است که فرمانده نيروهاي متفقين در اروپا بوده است. از طرفي، اروپا در جنگ جهاني دوم متضرّر شده، صنايع کشورهاي انگليس، فرانسه و آلمان تخريب شده است. اين صنايع نياز به بازسازي دارد. اين بازسازي نياز به سرمايه‏گذاري دارد. توان اين سرمايه‏گذاري را هيچ‏کدام از اين سه کشور ندارند. آمريکاييها اين توان سرمايه‏گذاري را دارند. به همين جهت، آمريکاييها دو طرح ارائه دادند؛ يکي طرح نظامي است، يکي طرح بازسازي صنايع. طرح نظامي، طرح ناتو است. طرح بازسازي صنايع، طرح مارشال است. در طرح مارشال بايد صنايع انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن و جنوب شرقي آسيا با مشارکت سرمايه‏گذاران آمريکايي بازسازي شود. اين بازسازي نياز به انرژي ارزان دارد. به علاوه، انگلستان ديگر قادر نيست کشورهايي را که در زير سلطه داشته نگهدارد چون سرمايه و قدرت اين کار را ندارد.
 
تضادي بين آمريکا و انگليس نيست که شما بخواهيد سياست موازنه منفي را پياده کنيد. خود دکتر مصدق هم بعد از دادگاه لاهه، وقتي که به آمريکا مي‏رود، از جريان باخبر مي‏شود و به همين جهت مي‏گويد: «بر سر در وزارت خارجه آمريکا بنويسيد، اينجا سفارت انگلستان است.»
 
منظورش اين است که منافع آمريکا و انگليس بعد از دادگاه لاهه به هم گره خورده و اين انگليس است که برايش مهم است منافع خودش را در خدمت آمريکاييها بگذارد تا آمريکاييها در سرمايه‏گذاري در انگلستان موفق باشند. دکتر مصدق، در ابتداي کار، نمي‏تواند اين واقعيت را درک کند. به همين جهت، در ابتداي سياست موازنه منفي‏اش، به آمريکا رو مي‏آورد.
 
اين، از نظر سياست خارجي، وجه اختلاف بين فدائيان اسلام و دکتر مصدق است. فدائيان اسلام هم اين آگاهيهاي امروزي را که من مي‏گويم، آن روز نداشتند. اينکه من ادّعا کنم که نواب صفوي جوان چنان اشراف به مسائل اقتصادي دنيا داشته که مي‏توانسته با يک تحليل صحيح مسئله را تبيين کند، درست نيست؛ نواب صفوي يک آرمانخواه مذهبي بوده است که مي‏گفته يهود و نصاري را براي خودتان نگيريد. براي او آمريکا و انگليس فرقي نداشته است. او با يک ديد مذهبي و آرماني نگاه مي‏کرده است. امّا دکتر مصدق که مي‏خواسته با ديد سياسي نگاه کند، آگاهي لازم را نداشته است. نواب صفوي هم اين تحقيقاتي که امروز من در سن شصت سالگي کرده‏ام، آن روز نکرده بوده است، امّا چون يک آرمانخواه اسلامي بوده، اعتقاد داشته که کفر ملت واحده است؛ انگليس و فرانسه يکي است.
 
به همين جهت، مي‏بينيم که نيوزتايمز [؟] مي‏نويسد دکتر مصدق مي‏خواهد با آمريکاييها کنار بيايد، تندروهاي مذهبي اجازه نمي‏دهند. خيلي از اين مسائل امروز هم مطرح است. مي‏بينيم که دقيقا تاريخ تکرار مي‏شود. بنابراين، معلوم است که چرا نواب صفوي با ورود هريمن به ايران مخالف است.
 
هريمن، از طرف هاري ترومن به ايران آمده. همان روزها يک شعري برايش گفته بودند: «خير مقدم جناب اهريمن، پيچ چرخ درشکه ترومن». محمّدعلي افراشته، مدير روزنامه چلنگر اين را گفته بود. نواب با آمدن استوکس مخالف است. معتقد است دست هريمن و استوکس در يک کاسه است. نمي‏توانيم آمريکا و انگليس را از هم جدا فرض کنيم. اين يک ديدگاهي است ديگر. يک آرمانخواه مذهبي اين‏گونه فکر مي‏کند. يک سياستمدار اين‏طور فکر مي‏کند، اين روش را اتخاذ مي‏کند. بين نواب صفوي و دکتر مصدق اختلاف بوده که، همان موقع، نواب صفوي مقاله‏اي مي‏نويسد که ما انگليسيها را بيرون نکرديم تا آمريکاييها جانشين آنها بشوند. براي فدائيان اسلام هم گفته نواب صفوي مثل وحي منزل بود. خيلي به نواب صفوي ايمان داشتند، عجيب ايمان داشتند. من را هيچ يادم نمي‏رود که يک روز رفته بوديم زندان ملاقات او. هنوز تحصن نشده بود، اوايل سال 30 بود. نواب در زندان قدم مي‏زد و با عصبانيت مي‏گفت: مگر مرده‏ايد؟! تيتو مسلمانها را در يوگسلاوي تحت فشار قرار داده است. برويد جلوي سفارت يوگسلاوي تظاهرات کنيد به حمايت از مسلمانهايي که در يوگسلاوي تحت فشار هستند. ما بعد از انقلاب فهميديم که بوسني شش ميليون مسلمان دارد، در حالي که در همان موقع در ايران، خليل ملکي، و نيروي سوم طرفدار کمونيسم بدون مسکو بودند و از تيتو حمايت مي‏کردند. مي‏گفتند: ما کمونيست هستيم، براي برقراري عدالت اجتماعي کمونيسم را راه‏حل مي‏دانيم؛ امّا ما کمونيستهاي وابسته به مسکو نيستيم، ما تيتو را قبول داريم. نوعي تيتوئيسم در ايران به توسط خليل ملکي داشت به راه مي‏افتاد. اين هم که مي‏گويند جناح چپ مستقل، منظورشان همان تيتوئيسم است. البته، اينها نياز به تحليل دارد. نواب مي‏گويد: «به ژنرال نجيب بگوئيد که مصر و هر کشور اسلامي وطن ماست و به جزئيات امورش نظارت کامل داريم.» بعد هم حمله مي‏کند به نجيب که تو حق نداري لباس مردم را تغيير بدهي. در مورد مسئله فلسطين، دکتر مصدق مي‏گويد: من بيطرفم؛ نبرد بين اعراب و رژيم صهيونيستي به من مربوط نيست. نواب صفوي مي‏گويد به ما مربوط است، آنچه که در فلسطين اشغالي مي‏گذرد، آن کاري که بن گوريون دارد مي‏کند، دقيقا، اگر ما ملّي هم باشيم، با منافع ما تضاد دارد. امروز، خيلي از مسائل روشن شده است. امروز، مشخص شده که اگر يک روز بين اعراب و رژيم صهيونيستي وحدت به وجود بيايد، اولين قرباني اين وحدت، ايران است. چنانکه اولين قرباني وحدت بين شاه و دکتر مصدق، نواب صفوي بوده است.
 
دليلي هم ندارد که شاه با مصدق مخالف باشد، براي اينکه شاه را آمريکاييها دارند حفظ مي‏کنند. آمريکاييها احساس کرده‏اند که امکان دارد منافعشان به توسط دکتر مصدق تأمين بشود، چرا که او دست آمريکاييها را در مسئله اصل چهار ترومن در ايران باز گذاشته است. هاري ترومن، رئيس‏جمهور آمريکا، بودجه‏اي قرارداد براي کمک به بازسازي کشاورزي کشورهاي جهان سوم که به نام اصل چهار ترومن معروف است.
 
در ايران هم اصل چهار ترومن آمده بود که دکتر مصدق از اختياراتش استفاده کرد و پذيرفت. ليوارن، مديرکل کشاورزي آمريکا، با دکتر صديقي، وزير کشور دکتر مصدق، درباره گسترش اصل چهار ترومن در ايران و تبديل کشاورزي ايران به يک کشاورزي مکانيزه و تغيير حشم ايران به نوعي حشم اروپايي، مذاکره کرد. متن مذاکراتشان هم موجود است. مرغ آمريکائي بر طبق اصل چهار ترومن به ايران آمده است. خوب، معلوم است وقتي مرغ آمريکائي مي‏آيد، داروي نيوکاسل هم مي‏آيد. در سال 1326، ما 25 ميليون رأس حشم داشتيم و جمعيت ما 16 ميليون نفر بوده. اگر مي‏توانستيم در عين حالي که نسل حشم خودمان را با توجه به موقعيتهاي جغرافيايي‏اي که داريم، حفظ کنيم، مدرنيزه‏اش کنيم، هيچ مانعي نداشت. امّا، وقتي که غرب مي‏آيد، براي بازار ما مي‏آيد. تنها بازار مرغ آمريکائي نيست، بازار داروي آمريکائي هم هست، بازار مواد ديگر آمريکايي هم هست؛ دعوا هم سر بازارهاست.
 
نواب صفوي در همان موقع، در اطلاعات چهل سال پيش، در اعلاميه‏اي به مردم هشدار مي‏دهد که کالاي وطني مصرف کنيد. چون تقريبا تمام دروازه‏هاي ما، در زمان دکتر مصدق، به روي کالاهاي خارجي، مخصوصا بنجولهاي خارجي، باز شده بود. دلار 4 تومان ما، به 21 تومان رسيده بود. البته، مي‏توانيم بگوئيم که يکي از دلائلي که دلار 4 تومان ما به 21 تومان رسيده بود، اين بود که ما درآمد نفت نداشتيم؛ امّا، دروازه‏هاي ما به روي کالاهاي خارجي باز شده بود. آمار آن موقع را نگاه کنيم که چگونه است. به آمريکاييها نزديک مي‏شويم و، در سال 1330، به آنها امتياز مي‏دهيم. نامه دکتر مصدق به ژنرال آيزنهاور موجود است که چگونه متضرّعانه در برابر رئيس جمهور آمريکا مطالبش را بيان مي‏کند. امروز مي‏بينيم که رهبران جمهوري اسلامي ايران در برابر آمريکاي قدرتمند چگونه محکم ايستاده است.
 
من باز هم تأکيد مي‏کنم که اين تفکرات نواب صفوي، نشئت گرفته از آرمانگرايي اسلامي اوست، نه تحصيلات عاليه دانشگاهي؛ او يک آرمانگراي مذهبي است. اختلافات مرحوم نواب با حکومت هر روز شدت پيدا مي‏کند. نواب صفوي معتقد است که بايد دولت ايران نسبت به رژيم غاصب صهيونيستي، که بن‏گوريون نخست‏وزيرش است، جهتگيري بکند که دکتر مصدق مي‏گويد: من بيطرفم. نواب صفوي معتقد است که دولت ايران بايد نسبت به آمريکا جهتگيري بکند که دکتر مصدق نه تنها اين کار را نمي‏کند، بلکه بنا بر سياست موازنه منفي‏اش راه آنها را به ايران کاملاً باز مي‏کند. نواب صفوي معتقد است که بايد نسبت به دربار شاه جهتگيري بکند که دکتر مصدق معتقد به همکاري با شاه است. بنابراين، مواضع آنها با هم فرق مي‏کند.
 
نواب صفوي طرفدار اجراي احکام اسلام است. طرفدار حکومت اسلامي است. طرفدار غدقن کردن مشروبات الکلي است، خواستار اقدام حکومت در مورد حجاب است. دکتر مصدق مخالف اينهاست. دکتر مصدق فقط مي‏گويد که شما تنها به خاطر اينکه من مي‏خواهم روي کاغذ نفت ملّي شده باشد، از همه اين آرمانها دست بکشيد. از آنجا که از حضور نواب صفوي در خارج از زندان احساس خطر مي‏کند، او را در زندان نگهداشته است.
 
امّا، فضاي کشور به لحاظ سياسي تا اندازه‏اي باز است، براي اينکه در تضاد قدرتهاست که فضاي سياسي يک کشور باز مي‏شود. در جهان سوم، وقتي حکومتي تثبيت مي‏شود، فضاي سياسي بسته مي‏شود. نه حاکميت مطلق دکتر مصدق تثبيت شده، نه حاکميت مطلق شاه؛ نيروهاي ديگر هم در اين فضا فعاليت مي‏کنند.
 
روزنامه‏هاي به سوي آينده، رگبار امروز، مصلحت و شهباز ــ که مربوط به حزب توده بودند ــ و همين‏طور روزنامه‏هاي آتش، فرمان، زلزله، که روزنامه‏هاي مخالف دولت بودند، و روزنامه‏هاي طرفدار دولت حتّي قبل از روز 30 تير سال 1331، همه اينها منتشر مي‏شدند. تنها روزنامه‏اي که هميشه توقيف مي‏شد نبرد ملت بود که افکار فدائيان اسلام را منتشر مي‏کرد. آنهاي ديگر، مثل به سوي آينده، هفت هشت تا امتياز با نامهاي مختلف داشتند که همين به سوي آينده وقتي توقيفش مي‏کردند هر بار با حروف درشت مي‏نوشت: به سوي آينده توقيف است. چاپخانه را تصرف نمي‏کردند. مديرش، محمود ژندي را دستگير نمي‏کردند. توجه مي‏کنيد! اين فضاي سياسي باز ايجاب مي‏کرد که فدائيان اسلام هم در رفتن به ملاقاتها آزاد باشند.
 

به همين جهت، فدائيان اسلام هر هفته دوشنبه‏ها و چهارشنبه‏ها به ملاقات نواب صفوي مي‏رفتند و چون جمعيتشان زياد بود، هر دفعه که مي‏رفتند، چهارصد، پانصد نفر مي‏رفتند ملاقات. مي‏دانيد در تهران چهارصد هزار نفري آن روز، پانصد ملاقات‏کننده براي يک زنداني، خيلي زياد بود. اينها با شعار صلوات مي‏رفتند، با شعار صلوات مي‏آمدند. ده‏تا ده‏تا اينها را مي‏فرستادند توي زندان؛ ده نفر که بيرون مي‏آمدند ده نفر ديگر را مي‏گذاشتند بروند تو.

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org