ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » بررسى زمينه‏هاى انعقاد پيمان سنتو

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

بررسى زمينه‏هاى انعقاد پيمان سنتو  

 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدى عبدخدايى

 

اولاً، اسم پيمان سنتو به عنوان پيمان مرکزى بعدا گذاشته شد. آن روز به نام پيمان نظامى بغداد بود. اين پيمان ميان ايران، ترکيه، عراق، پاکستان و انگلستان منعقد مى‏شد. به طور کلى، بعد از جنگ جهانى دوم، آمريکاييها چندتا طرح پياده کردند؛ طرح نظامى و طرح بازسازى. طرح نظامى براى اروپا، جنوب شرقى آسيا و خاورميانه. طرح نظامى آمريکا در اروپا پيمان ناتو بود، همين پيمانى که امروز مى‏بينيد. البته، شورويها هم، در مقابل آمريکاييها، پيمان ورشو را به وجود آوردند که اروپاى شرقى هم عضوش بود. بعد از فروپاشى کمونيسم و اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى پيمان ورشو هم، خود به خود، منحل شد.

 

آمريکاييها براى اروپاييها طرح مارشال را داشتند، براى کشورهاى جهان سوم، اصل چهار ترومن را داشتند. طرح مارشال، به منظور بازسازى اروپا پس از جنگ بود. اصل چهار ترومن براى کمک به کشورهاى عقب‏مانده بود از نظر کشاورزى و بعضا صنعتى. بعد از جنگ جهانى دوّم، آمريکاييها پيمان نظامى ناتو و سيتو را منعقد کرده بودند، پيمان ديگرى هم قرار بود منعقد بشود که ايران هم عضو آن پيمان باشد. علتش هم اين بود که از مرز اروپاى شرقى تا مرزهاى آسياى جنوب شرقى که به ويتنام و کره منتهى مى‏شد، يک خلأ وجود داشت اين وسط به نام خاورميانه که در رأس اين خلأ، از نظر راههاى نظامى يا سوق‏الجيشى، ايران بود که در مرکز اين راهها قرار داشت.
 
ترکيه، به علت اينکه نيميش اروپايى و نيميش آسيايى است، عضو پيمان ناتو بود. پاکستان، عضو پيمان سيتو بود. ايران، عضو هيچ پيمان نظامى‏اى نبود، عراق هم نبود. اين طرح مربوط به زمان رزم‏آرا است. در حقيقت، اين طرح به بعد از جنگ جهانى دوّم، يعنى سال 47-1946م. يا شايد سال 1948 مربوط است، در روزهايى که صهيونيستها حکومت اسراييل را تشکيل دادند. امّا به علت ناآراميها در خاورميانه و ضعف دولتهاى مرکزى، اين طرح پياده نشده بود. البته، يک موقعى مى‏خواستند در مصر به اجرا در بياورند و فاروق را، که پادشاه مصر بود، خليفة کشورهاى اسلامى کنند که در مصر به دست ژنرال نجيب کودتا شد و نوعى ناسيوناليسم عربى [العروبه] حاکم شد؛ در آنجا هم آنها طرفدار بيطرفى بودند. ضمنا به علت تضاد غرب و شرق، نهضتى از مردان آزاده در حال شکل‏گيرى بود، شخصيتهايى مثل جواهر لعل نهرو و احمد سوکارنو در کشورهاى غيرمتعهد و کشورهاى بيطرف. البته، بيطرفى با عدم تعهد فرق مى‏کند. در اين کشورهاى غيرمتعهد معمولاً شرق نفوذ داشت، اتحاد جماهير شوروى نفوذ داشت؛ چون شعارهايى که داده مى‏شد به نفع آنها بود. آن موقع هم روسها، در برابر آمريکا، براى خودشان يک ابرقدرت بودند. درست است که مى‏گفتند پنج قدرت در دنيا وجود دارد؛ امّا، در حقيقت، دو قدرت وجود داشت: يکى آمريکا، يکى اتحاد جماهير شوروى سوسياليستى.
 
انگلستان، به علت ضربه‏هاى اقتصادى عظيمى که از جنگ جهانى دوّم از نظر اقتصادى و نظامى متحمل شده بود، ديگر آن قدرتمند سابق نبود؛ فرانسه هم همينطور. به همين جهت، کشورهايى که زير سيطرة آنها بودند و اينها استعمارشان مى‏کردند، يکى پس از ديگرى، داعية آزادى‏خواهى داشتند و مستقل مى‏شدند. مى‏توانيم دهه‏هاى 20 و 30 را دهه‏هاى رهايى ملتهاى تحت استعمار از حاکميتهاى سلطه‏جو بدانيم.
 
به همين جهت هست که مى‏بينيم هر کشورى که آزاد و مستقل مى‏شود، در سازمان ملل کرسى پيدا مى‏کند. خيلى از کشورها استقلال نداشتند. چرا؟ علتش پيمانهاى تحميل شده بر آنهاست. بعد از جنگ جهانى دوم، چرا آمريکاييها به پيمانهاى نظامى توجه دارند؟ و چرا کنسرسيوم نفت را به وجود مى‏آورند؟ چرا کودتا مى‏کنند؟ کودتا در ايران و کشورهاى ديگر، اين خودش قابل تحقيق هست. به نظر من، علتش اين هست که انگلستان بعد از جنگ جهانى دوّم با انگلستان قبل از جنگ جهانى اوّل فرق مى‏کند. انگلستان قبل از جنگ جهانى اوّل کمپانى هند شرقى را دارد و در هندوستان نايب‏السلطنه دارد، در کشورهايى نظير سريلانکا صاحب نفوذ است. در خاورميانه مصر، عراق، عربستان، اردن و کشورهاى حاشيه خليج‏فارس را دارد؛ در بعد از جنگ جهانى دوّم، اينها را نمى‏تواند حفظ کند. حفظ اينها مسئله است. خود اين کشورها نياز به نيرو، به سرمايه‏گذارى دارند. انگلستان بعد از جنگ جهانى دوّم که صنايع سنگينش از هم پاشيده شده، بمبارانهاى هيتلر بسيارى از آنها را از ميان برده، براى بازسازى صنايع خودش نياز به کمک اقتصادى دارد، چگونه مى‏تواند اين کشورهاى زير سلطه‏اش را حفظ کند؟
 
به همين جهت، مى‏بينيم که آمريکاييها با طرح مارشال از نظر اقتصادى به کمک انگليسيها مى‏آيند و، به قول برتراند راسل، در 80% صنايع بزرگ انگلستان سرمايه‏گذارى مى‏کنند. الآن هم وقتى که برويد انگلستان، با اينکه 52 سال از پايان جنگ جهانى دوّم مى‏گذرد، مى‏بينيد عموما شرکتهاى اين کشور شرکاى آمريکايى دارند. بنابراين، مسئله‏اى وجود داشت و آن اين بود که آيا انگليس چون نمى‏تواند کشورهايى مثل ايران و عراق را اداره کند، بايد بنشيند تا اين کشورها کمونيست بشوند و سلطة کمونيسم بر اينها حاکم بشود؛ يا اينکه آنها را راحت به دامن آمريکا بيندازد و از کنار آمريکا خودش بهره‏جويى کند؟ اين يک سؤال است که شرکت نفت آرامکو در عربستان، که قبلاً تحت قيمومت انگليسيها بوده چگونه به وجود مى‏آيد؟ اينها بحثهاى اقتصادى است. بايد بنشينند کارشناسان ما به اسناد مراجعه کنند، به قراردادهاى ميان ما و آمريکا در اصل چهار ترومن مراجعه کنند. فضاى آن روز را از نظر اقتصادى براى انگلستان، فرانسه و آلمانى که به هم ريخته بود و آرنالد آمده بود جمع و جورش کند، مورد مطالعه قرار بدهند. اروپا، آسيا و خاورميانه را بررسى کنند. ببينيد، نفوذ استعمار در اينجا حالت پاس دادن دارد که کشورهايى نظير فرانسه و انگلستان پاس مى‏دهند به آمريکا. اين يک واقعيت است؛ فاروق به دامان آمريکا مى‏افتد، نفت آرامکو [عربستان] به آمريکا مى‏افتد. در فلسطين، آمريکاييها صهيونيستها را تشويق به تصرف فلسطين مى‏کنند. لبنان مرکز ثقل آمريکاييهاست. ناوگان ششم و هفتم آمريکا تمام درياها را تصرف کرده است.
 
اينها قابل تحقيق است. متأسفانه مورخين فعلى ما فقط به خاطر اينکه قهرمان‏سازى کنند و از دکتر مصدق قهرمانى بسازند که ضد استعمار بوده، بدون اينکه اين ريزه‏کاريهاى نظامى و اقتصادى را بررسى کنند، از اين جريان عبور کردند. هيچ‏کدامشان حاضر نشدند راجع به طرح مارشال، راجع به اصل چهار ترومن و راجع به طرح پيمان ناتو يک تحقيقى کنند. در حقيقت، پيمان نظامى بغداد، حلقة اتصال پيمان ناتو و سيتو بود که از اين طرف، ما همپيمان مى‏شديم با ناتو، به وسيله ترکيه؛ از طرف ديگر همپيمان مى‏شديم با اعضاى پيمان سيتو که اعضايش ويتنام جنوبى آن موقع بود، و همين‏طور با پاکستان که زير سلطة غرب بود.
 
امروز، تقريبا 42 سال از آن ماجرا گذشته. من، وقتى با دقت فکر مى‏کنم مى‏بينم که هم پيمان ناتو و هم پيمان ورشو ساخته و پرداخته صنايع اسلحه‏سازى آمريکا و شوروى بوده است. اينها براى اينکه زرادخانه‏هايشان را تخليه کنند و کارخانه‏هاى اسلحه‏سازيشان بيکار نماند، پيمانهاى نظامى را به وجود آوردند و به کشورهايى که زيرسلطه يا تحت نفوذ آنها بودند اسلحه فروختند. خريد اسلحه، تنها به خريد، منحصر نمى‏شود؛ پشت سرش کارشناسان اسلحه مى‏آيند، پشت سرش کارشناسان انبارش مى‏آيند، پشت سرش کارشناسان ساختمان سازيش مى‏آيند. همة اين مجموعه پشت اين جريان است و همة اينها هزينه دارد. چنين نيست که ما بگوييم فقط پنجاه هزار يوزى خريديم يا چندتا توپ خريديم. اينها کارشناس لازم دارد. شما دقيقا اگر به نقشة ايران و جهان، به جغرافياى نظامى آن روز دنيا، نگاه کنيد، مى‏بينيد که دقيقا ما در منطقه‏اى قرار گرفته‏ايم که صدها کيلومتر مرز با شوروى دارد. پاکستان هم مرز دارد. و در منطقه‏اى قرار گرفته‏ايم که خلأ محاصرة مرزى اتحاد جماهير شوروى است.
 
اين فکر مال 1334 نبود، به پايان جنگ جهانى دوّم مربوط مى‏شد و قرار بود در سال 1329 در زمان نخست‏وزيرى سپهبد رزم‏آرا چنين پيمانى منعقد بشود. غربيها مايل بودند که رزم‏آرا را فرمانده اين پيمان کنند که در همان موقع شهيد نواب صفوى در سال 1329 در کتاب فدائيان اسلام مى‏نويسد: ملت ايران حاضر نيست به خاطر خواسته‏هاى غرب يا شرق، وارد اردوگاههاى نظامى بشود. بعد، در اوايل سال 1330 دکتر مصدق روى کار مى‏آيد. مرگ رزم‏آرا، ملّى شدن صنعت نفت، فضاى سياسى ايران، اين مسئله را مسکوت مى‏گذارد. بعد، کودتاى 28 مرداد پيش مى‏آيد. هنوز آن آرامشى که مى‏بايست به وجود نيامده است. جناحهاى مخالف سرکوب نشده‏اند. دولت قرارداد کنسرسيوم را امضا مى‏کند. حکومت نظامى بر همه جا مسلط است و ايران، براى غرب، جزيره آرام مى‏شود. حالا مى‏تواند اين خلأ را پر کند. حالا مى‏تواند اين حلقه‏اى را که 12-13 سال مفقود بوده، پيدا کند و زنجيره‏هاى پيمان ناتو و سيتو را به وسيلة پيمان بغداد به هم متصل کند. به همين جهت، بعدا اسمش را گذاشتند پيمان مرکزى سنتو. مرکز اتصال اين دو پيمان، پيمان سنتو بود.
 
اين خلاصه‏اى بود از زمينه‏هاى انعقاد پيمان سنتو که سؤال کرديد. اين پيمان در حقيقت، حاکميت غرب را مسجّل مى‏کرد. ايران و عراق و پاکستان را وادار مى‏کرد با سرمايه‏هاى ملّيشان از غرب اسلحه بخرند و کارشناسان آمريکايى راهى اين کشورها بشوند و افسران نظامى آمريکا، به عنوان آموزش نظامى، به اين کشورها بيايند ــ که آن روزها مى‏گفتند بعضى از کارشناسان آمريکايى در ايران تا بيست هزار دلار از خزانة اين ملت حقوق مى‏گيرند. چنين نبود که بگوييم يک جريانى بود و تمام شد. اين خلأ، قرار شد در زمان علاء پر بشود. حسين علاء هم نياز به معرفى ندارد؛ از ماسونهاى قديمى و نزديکان محمّدرضا شاه و مورد توجه انگليسيها بود. از آنجا که انگليسيها مى‏خواستند کشورهايى را که زير سلطه‏شان است به دامان آمريکا بيندازند تا منافع خودشان هم تا اندازه‏اى حفظ بشود، خيلى از ماسونها با آمريکاييها همکارى مى‏کردند. اين يک واقعيت است. بسيارى از کسانى که عضو فراماسونرى بودند، نه اينکه آمريکاييها آمدند دنبالشان بلکه سياست کلّى‏شان اين بود که در اين زمينه همکارى کنند. خواست انگلستان هم همين بود.
 
اصلاً، اينکه مى‏گويند دکتر مصدق مى‏خواست از تضاد بين آمريکاييها و انگليسيها استفاده کند، حرف غلطى است. وقتى برتراند راسل مى‏گويد که 80% از صنايع انگلستان مربوط به سرمايه‏گذارى سرمايه‏داران آمريکايى است، مگر مى‏شود به وسيلة آمريکاييها نفت را ملّى کرد؟ براى اينکه صنايع انگلستان انرژى ارزان مى‏خواهد. يا آن روزها آقاى دکتر مصدق، سياست خارجى جهان و روابط اقتصادى و مسائل اقتصادى را، که در جهان در شرف انجام بود، نمى‏فهميدند ــ که اگر حمل بر صحت کنيم، بايد بگوييم نمى‏فهميدند ــ يا اگر مى‏فهميدند، متوجه نمى‏شدند که اصلاً تضادى بين سياست آمريکا و انگليس وجود ندارد. مى‏بينيم در عربستان وجود ندارد، در مصر وجود ندارد، چطور اين تضاد در ايران پيدا شد؟ در همة آنجاها هم انگلستان منافع داشته است. در عراق، اردن و در کشورهاى حاشية خليج فارس تضاد وجود ندارد. نفت ابوظبى را آمريکاييها مى‏برند، به انگليسيها هم سهمى مى‏دهند. اصلاً اين اشتباه است که فکر کنيم و اشتباه بود که دکتر مصدق فکر مى‏کرد در ابتداى حکومتش، بين سياست آمريکا و انگليس اختلاف هست. ايشان مى‏خواهد موازنة منفى به وجود بياورد و به وسيلة موازنة منفى اين دو قدرتى که در ايران منافع دارند، استقلال ملّيش را حفظ کند.
 

 

 




نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org