ArticlesStatesmenWoman e-zineًRestorationAYAM contemporary Historical ReviewO.HistoryPublicationsViewpoints and untold eventswith caravan of history(doc)Foreign Policy StudiesNewsمصاحبهwith caravan of history(photo)conferences
» تاريخ شفاهي » امر به معروف و نهي از منکر در انديشه نواب صفوي و دستورالعمل نواب براي اداره حکومت اسلامي

کلمات کليدی :
 همه کلمات
تک تک کلمات

 

نشریه الکترونیکی بهارستان

137

پیشینه فرش 

 

 

جریان شناسی سقوط پهلوی
سیر تاریخی ممنوعیت حجاب
پاکسازی و مرمت اسناد تصویری
نجم السلطنه

اخبارNEWS

تازه‌هاي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در نمايشگاه کتاب تهران |+| سير تاريخي تحريم در کتاب «انديشه تحريم و خودباوري» منتشر مي‌شود ‎ |+|

Google

جوان و تاریخ

تاریخ و جلوه های عزاداری امام حسین(ع)در ایران با تکیه بر دوران صفویه

 

 

چند قطره خون برای آزادی

 

 

زندگی سیاسی و اجتماعی آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری

 

فصلنامه تاریخ معاصر 61-62

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 61-62

 

فصلنامه تاریخ معاصر 63

فصلنامه تاریخ معاصر ایران

شماره 63

کتابفروشی سرای تاریخ

Adobe Reader V 8.0

20.8 MB

 

امر به معروف و نهي از منکر در انديشه نواب صفوي و دستورالعمل نواب براي اداره حکومت اسلامي 

مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي

 

درست است، در اين کتاب تأکيد زياد به امر به معروف و نهي از منکر شده است. خود اين يک مسئله است که شما هم سؤال کرديد. اين نشئت گرفته از تفکر نواب صفوي بود. نواب صفوي، در عين حال که معتقد بود حکومت بايد از بالا اصلاح بشود، معتقد به تغيير افکار مردم از پايين هم بود. دو تفکر وجود داشت: عدّه‏اي مي‏گفتند بايد نخبگان را تربيت کرد و حکومت را از بالا تغيير داد تا نهادهاي اجتماعي تغيير بکند. عده‏اي هم مي‏گفتند بايد توده‏ها را بسيج کرد و بعد از بسيج توده‏ها، نهادهاي بالاي کشور را تغيير داد. البته، مارکس و همفکرانش معتقدند که بايد جريان از پايين آغاز بشود و عده‏اي از متفکران هم معتقدند بايد از بالا آغاز بشود. نواب صفوي مي‏گفت که هم از بالا، هم از پايين. ما، در عين حال که رأس مخروط را ضعيف مي‏کنيم و مي‏زنيم، بايد جايگاه مردمي را حفظ کنيم و به تربيت اقشار مردم بپردازيم؛ و اين مهم انجام نمي‏گيرد مگر با امر به معروف و نهي از منکر. و خودش اتفاقا مجري اين برنامه بود. خودش که بيرون مي‏رفت، با هر منکري برخورد مي‏کرد ــ برخورد زباني مي‏کرد، نه برخورد تند و خشن ــ خودش از آمران به معروف و ناهيان از منکر بود. شما اگر خاطرات مقام رهبري حضرت آيت‏اللّه خامنه‏اي را خوانده باشيد، مي‏دانيد در نوجواني که ايشان در مدرسه نواب مشهد بوده، نواب صفوي به مشهد آمده بوده است. در خاطراتشان آمده که نواب صفوي در همان سن هم آمر به معروف و ناهي از منکر بوده است.

 

البته، نواب با مظاهر غربي شديدا مخالف بود. کسي که پيش او مي‏آمد و کلاه شاپو يا کراوات داشت، ايشان با يک زبان ملايم و مؤدبانه به او مي‏گفت: هر ملتي سنّتي دارد، هر ملّتي لباسي دارد، هر ملّتي در طول تاريخ براي خودش فرم لباسي تعيين کرده است؛ ما نبايد زير بار لباسهاي تحميلي غرب برويم. خواهش مي‏کرد، که طرف مقابل کلاه شاپويش را بردارد يا کراواتش را باز کند.
 
من يادم هست، يک روز که براي ملاقات نواب به زندان رفتيم، ايشان خيلي ناراحت بود. علّت ناراحتيش هم اين بود که شنيده بود تيتو ــ که آن سال خيلي وجهه داشت و رهبر کمونيستهاي جهان سوم بود و خليل ملکي و نيروي سوميها هم در ايران از او حمايت مي‏کردند ــ مسلمانها را در يوگسلاوي تحت فشار قرار داده است. بعد از انقلاب و بعد از فروپاشي کمونيسم، مردم فهميدند که در بوسني و هرزگوين مسلمانان زيادي هستند. در آن موقع انور خوجه خيلي‏ها را تحت فشار گذاشته بود. ژنرال نجيب کودتا کرده و رئيس جمهور مصر شده بود. دستور داده بود به جاي کلاه فينه کلاه شاپو سر بگذارند. نواب صفوي توي زندان اعلاميه‏اي داد. من يادم هست، قدم مي‏زد و با ناراحتي مي‏گفت: چرا نمي‏رويد جلوي سفارت يوگسلاوي تظاهرات کنيد؟ چرا انزجار خودتان را از اعمال تيتو اعلام نمي‏کنيد؟ مسلمانها آنجا در فشارند. اعلاميه‏اي داد که به ژنرال نجيب بگوييد که مصر و هر مملکت اسلامي وطن ماست و به جزئيات امورش نظارت کامل داريم. اين اعلاميه، به نظرم، موجود باشد.
 
خوب، اين شيوه تفکر نشان مي‏دهد که او امر به معروف را هم به طور فردي لازم مي‏داند، هم، به طور گسترده‏تر، سياسي ــ اجتماعيش مي‏کند. براي نواب، منکر سياسي هم منکر مذهبي بود، چون او دين را از سياست جدا نمي‏دانست. تبديل کلاه فينه به کلاه شاپو، اگر يک منکر صريح مذهبي نبود، يک منکر ملّي و يک منکر اجتماعي بود. به همين جهت، از نظر او محکوم بود. او به مسائل منکر و معروف با ديد وسيع‏تر و بازتري نگاه مي‏کرد و آن را به همه کشورهاي اسلامي تعميم مي‏داد.
 
به همين جهت به ما دستور داده بود که ظهر يا مغرب، هرجا که هستيد، بايستيد، همانجا اذان بگوييد. اين را خودش نوعي امر به معروف مي‏دانست. مردم مي‏ديدند عده‏اي جوان، که ته‏ريش هم داشتند، در معابر عمومي، بدون توجه به خوب بودن يا بد بودنِ صداي‏شان، اذان مي‏گفتند. خود ما، به طور خودجوش، چندتا جوان بوديم که مي‏رفتيم خيابان شاهرضا (انقلاب فعلي)، چهارراه کالج شبهاي شنبه اذان مي‏گفتيم. اين را نوعي امر به معروف مي‏دانستيم. لذا، در اين مورد نواب اين تفکر را داشت که بايد با رأس مخروط، که حاکميّت است و مخالف دين است، مبارزه کرد و توده مردم را امر به معروف و نهي از منکر کرد تا هم زمينه حرکت در توده مردم به وجود بيايد، هم حاکميتي که وابسته است ضعيف بشود.
 
به همين جهت، خبرنگاري که از او مي‏پرسد شما تعدادتان چند نفر است؟ مي‏گويد: همه ملّت ايران. مي‏گويد: چرا همه ملت ايران؟ مي‏گويد: همه ملت ايران مسلمان‏اند؛ ما هم مسلمانيم. ما هم تبليغ اسلام مي‏کنيم، ما کار ديگري نمي‏کنيم. ما مردمان مسلمان را از فسق برحذر مي‏داريم. مردم به اسلام معتقدند. دليلش عزاداريهاست، دليلش دستجات مذهبي است، دليلش اين است که مردم در مساجد و مجالس مذهبي به روحانيون مراجعه مي‏کنند.
 
دستورالعمل نواب براي اداره حکومت اسلامي
ببينيد، بايد بگويم آن روز چون حکومت اسلامي تأسيس نشده بود، اين دستورالعملها خوب بوده است؛ امّا اگر حکومت اسلامي شود قطعا، همان‏طور که اول صحبتم گفتم، نواب صفوي هم بايد با انديشمندان اسلامي بنشيند و براي حکومت اسلامي، طرح و برنامه بهتري مدوّن کنند. وقتي در سال 1329، يک جوان 26 ساله که در حوزه درس خوانده و به طور احساسي به مذهب رسيده، بتواند چنين برنامه‏اي را تدوين کند، نمودي از نبوغ اوست. در فضايي که مذهبستيزي نوعي افتخار است و هيچ‏کدام از آقايان طرفدار حکومت اسلامي نيستند، خودش يک پديده مترقي و نويي است، يک چيز جديدي است. من، به همين جهت، تحليلم اين است که در زمان خودش چيز خوبي بود و خيلي از مسائل را دارد؛ مثلاً جريان متعه و صيغه و اين چيزها را در اين کتاب مطرح مي‏کند که، به نظر من، در آينده نزديک به اينها خواهند رسيد. در حالي که آن روز، صيغه در جامعه چندان مقبول نبود، او با صراحت مي‏خواست به اين وسيله جلوي فحشا را بگيرد و موضوع صيغه و متعه را مطرح کرده بود. خوب، آن روز ما محله‏هاي بدنام داشتيم. فحشا، به طور وحشتناک، در تهران شيوع داشت. يادم هست، زنان مصري تظاهراتي کرده بودند براي اينکه بي‏حجاب باشند. نواب صفوي، در مقاله‏اي که نوشت ــ به نظرم در يکي از مجلات تهران چاپ شد ــ چنين آورد: «اي رود نيل، اين ننگ را از دامن خود بزداي که فرهنگت، فرهنگ شهوت باشد» يا ابوالکلام آزاد، وزير فرهنگ هند که با نهرو کار مي‏کرد، مقالاتي نوشته بود؛ و نواب در پاسخ او مقاله‏اي نوشت که به آزاد بگوييد: «اسلام قابل اجراست، برخلاف آنچه که شما فکر مي‏کنيد.»
 
متأسفانه، متفکران اسلامي آن روز زياد معتقد به تشکيل حکومت اسلامي نبودند؛ اما نواب در اين زمينه در نظرياتش ارائه طريق کرده است. يک جوان 26 ساله، وقتي در آن اوضاع و احوال چنين کتابي مي‏نويسد، بايد مورد توجه دقيق قرار بگيرد. تا آن روز براي حکومت اسلامي هيچ‏کدام از متفکران اسلامي برنامه نداده بودند. هيچ‏کدام از دستجات سياسي، حتّي روحانيون بزرگوار که در مبارزه وارد بودند، هيچ‏کدام برنامه براي حکومت اسلامي نداشتند و تنها نواب بود که چنين برنامه‏اي را ارائه داد.



نام:                
*رايانامه( Email):
موضوع :
*نظر شما:


تماس با ما : 38-4037 2260 (9821+) -

کليه حقوق اين سايت متعلق به موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران مي باشد
درج مطالب در سایت لزوماً به معنی تاييد آن نيست

استفاده از منابع اين سايت با ذکر ماخذ مجاز است
بهترین حالت نمایش: IE8 یا نسخه بالاتر


 
www.iichs.org