مظفر شاهدي
اسدالله علم در زندگي خصوصي خود به مسائل مذهبي و ديني علاقهاي نشان نميداد. او با اين که واقف بود که دين اسلام و مذهب تشيع جزو ارکان اوليه قانون اساسي کشور است، با اين حال از هر فرصتي جهت کمرنگ کردن نقش دين اسلام در زندگي سياسي ـ اجتماعي کشور استفاده ميکرد. وي مسائل سياسي و پيشبرد شعائر و اهداف رژيم پهلوي را همواره بر رعايت ظاهري اصول اسلامي، ترجيح ميداد.
چنانکه در خاطراتش مينويسد:
نظر به اين که عيد امسال مصادف با دوم ماه محرم بود، اشخاص مختلف به شاه پيشنهاد کردند که به احترام ايام عزاداري، سلام را ملغي کند. وقتي شاه با من مشورت کرد توصيه کردم اينگونه نکتهگيريها را ناديده بگيرد. نبايد سنتهاي ملي را فداي حرفهاي بيمعني کرد. شاه موافقت کرد. کار اجراي مراسم سلام را پي گرفتيم ... وقتي قدرت باشد بسياري از اينگونه مسائل به آساني حل ميشود. بدون قدرت هر کس و ناکسي در روي زمين بر پشت آدم سوار ميشود و آن وقت ديگر زندگي ارزش ندارد.1
وي در جايي ديگر به مناسبت مصادف شدن ايام عزاداري محرم با نوروز، که مراسم سلام نيز در همان ايام انجام ميشد، با بيپروايي تمام مسائل مذهبي و اعتقادي شيعه را به باد سخره گرفت و آن را عوامانه خواند:
سر شام بودم عليا حضرت ملکه پهلوي پيشنهاد کردند چون نوروز مصادف با چهارده محرم (بقول عوام چهارم امام) است، خوب است سلام نباشد. بحث مضحکي بود ولي داشت جدي ميشد و سر ميگرفت. من که اغلب کمتر حرف ميزنم با لحن بسيار جدي عرض کردم: اين فرمايشات چيست؟ اگر نوروز مصادف با عاشورا هم بود بايد سلام منعقد ميشد. اين سنت ملي را که با مسائل عرضي نميشود پوشاند. شاهنشاه از عرض من خوششان آمد و مطلب تمام شد و موضوع هم عوض شد.2
علم غالباً در گفتارها و مصاحبههايش تفکرات و عقايد ضد اسلامي خود را صراحتاً اعلام ميداشت و بيشتر سعي ميکرد از شيوه زندگي ايرانيان قبل از ورود اسلام دفاع کند. اين تفکرات و نظرات در واقع در راستاي تلاشهاي باستانگرايانهاي صورت ميگرفت که رژيم پهلوي با دستياري کارگزاران برجستهاش بدان اقدام کرده بود. علم در طي يک مراسم که به مناسبت جشن سده برگزار شده بود، ايرانيان قبل از سلام را شرافتمندتر از ايرانيان همعصر خود دانست تا جايي که به اعتقاد وي ايرانيان دوره ساساني «....آنقدر با حيثيت و شرف بودند که در آغاز دين اسلام را نپذيرفتند».3
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اسدالله علم. گفت وگوهاي من با شاه. ج 1 ص 60 .
2. اسدالله علم. يادداشتهاي علم. ج 1 ص 387 .
3. عبدالهادي حائري، آنچه گذشت: نقشي از پنجاه سال تکاپو، تهران، انتشارات معين، 1372، ص 255 .