همچنين، اين جمعيت مجلهاي به نام نسوان وطنخواه را نيز منتشر ساخت و كلاس اكابر نيز تأسيس كرد. 25
نكته بسيار پراهميت و قابل ذكر در اقدامات اعضاي جمعيت نسوان وطنخواه و انجمنهايي كه بعدها تشكيل يافت، ورود و ترويج جريان فرهنگي ـ سياسي است، كه حضور زن با حجاب را در اجتماع، چندان مطلوب نميدانست. اين امر، هم در تصاويري كه از اعضاي انجمن به جاي مانده، 26 و هم در حمايتهايي كه از ابراهيم خواجه نوري (از طرفداران كشف حجاب) از سوي اعضاي انجمن به عمل آمد، 27 به خوبي مشهود است.
شايد به دليل اين اختصاصات و همسويي آن با تشكلهاي زنانه دوره پهلوي، همچون كانون بانوان بود كه در مكاتبات رسمي، مباحث مربوط زنان از جمعيت نسوان وطنخواه، آغاز و به كانون بانوان منتهي شد. 28
همچنين، در مقالاتي كه در نشريه اين جمعيت نگاشته ميشد، اين خط سير فكري قابل پيگيري و ارزيابي است كه در بخش بعد بدان خواهيم پرداخت.
از كساني كه در جلسات جمعيت حضور مييافتند و از آنان حمايت ميكردند، و اعضاي زن جمعيت نيز بيحجاب نزد آنان حاضر ميشدند، 29 ميتوان از دبير اعظم، ابراهيم خواجه نوري، سعيد نفيسي، و دكتر شفق نام برد. 30
جمعيتهاي مشابه اين خط سير فكري در نقاط ديگر كشور ابتدا در اصفهان و سپس در شيراز و شهرهاي ديگر تشكيل شد.
در سال 1297ﻫ .ش صديقه دولتآبادي، شركت خواتين اصفهان را تأسيس كرد.
مرامنامه اين جمعيت كه در سه ماده خلاصه شده، عبارت بود از:
1. طرز لباس پوشيدن
2. لباس دوختن
3. صرفهجويي
اين جمعيت تا سال 1300ﻫ .ش با تأسيس يك مدرسه خياطي و انتشار نشريه زبان زنان پابرجا بود.
در سال 1299ﻫ .ش بار ديگر توسط صديقه دولتآبادي جمعيتي به نام شركت آزمايش بانوان در تهران تشكيل شد كه مرامنامه آن عبارت بود از:
ترويج امتعه وطني و ايجاد دبستان شش كلاسه كه دخترها بتوانند نصف روز را درس بخوانند و نيمه ديگر را كار كنند. اعضاي اوليه آن، افسرالملوك آرياني، بانو صبا (همسر مدير روزنامه ستاره)، زهرا اسكندري بيات، بانو درخشنده، صديقه دولتآبادي، بانو عزيزي بودند. اين شركت تا سال 1303 دوام داشت. 31
از انجمنهاي ديگري كه سالهاي بعد تشكيل شد، انجمن بيداري زنان، شاخه انشعاب يافته جمعيت نسوان وطنخواه بود كه تفكرات ماركسيستي داشت و در قزوين اعلام موجوديت كرد. در اين انجمن نيز نسبت به رعايت حجاب، ابراز تأسف ميشد. 32 در تهران نيز اواخر سال 1305ﻫ .ش جمعيتي به نام بيداري نسوان تشكيل يافت. 33
در شيراز نيز انجمني ابتدا با نام جمعيت انقلاب نسوان كه بعدها به نهضت نسوان تغيير نام يافت، از سوي زندخت شيرازي تشكيل شد. اهداف اين انجمن با مرامنامه مفصلي كه ارائه نمودند، به طور خلاصه از اين قرار بود:
تهذيب اخلاق؛ ترويج معارف در توده زنان؛ تأسيس قرائتخانه و مدارس در فنون مختلف براي زنان، تبليغ منسوجات وطني ترك استعمال امتعه خارجي؛ تشكيل سازمانهايي كه در آنها زنان بتوانند به منظور بحث پيرامون مسائل خويش، تجمع كرده و فنون مباحثه را بياموزند؛ مقدس شمردن اصول و فروع دين اسلام؛ تسليم طرحهايي به مجلس و دولت در زمينه ايجاد كار براي زنان نيازمند به منظور جلوگيري از فقر و به فحشاء كشيده شدن آنها و... 34
زندخت با نشريهاي به نام دختران ايران به گسترش و اشاعه افكار خود پرداخت. تأثيرپذيري از روشنفكران ايراني كه چه در ايران و چه در خارج از كشور بودند، در آثار و نوشتههاي به جاي مانده از وي روشن است. او مراودات نزديكي با عارف قزويني و محمدعلي جمالزاده داشت، كه در جهت افكار وي بسيار مؤثر بودند. 35
در پايان، ذكر خبري از آزادي بانوان ايران از طرف روزنامههاي خارجي، در پي گسترش فعاليتهاي زنان در قالب گروهها و انجمنها، در ارزيابي آنچه بانوان ايران ميخواستند و جهاتي كه بدان سو سوق داده شدند، كمك خواهد كرد. روزنامه ديلي تلگراف در تاريخ 3 ژوئن 1927 م / 12 خرداد 1306ﻫ .ش در ذيل خبري با عنوان «بانوان عصر جديد ايران؛ مبارزه براي آزادي» نوشت:
تهران ـ سهشنبه ـ مبارزهاي كه بانوان متجدد و روشنفكر ايران براي آزادي نسوان شروع كردهاند ممكن است، دامنه آن به كشمكش و تصادم ميان اولياي امور و رهبران اين نهضت كشيده شود. به درخواست مكرر نمايندگان علماء و بنا به قولي، روي خواهش شوهران غيور و حسود، شب گذاشته، قواي انتظامي به باشگاهي كه زنان بيحجاب با لباسهاي شبانه آخرين مد پاريس، با مردها اجتماع كرده، حمله بردند. مدير باشگاه كه علاقه زيادي به آزادي زنان و شركت آنها در مسائل اجتماعي دارد، بازداشت و زنداني شد و هنوز معلوم نيست چه جرمي عليه او اعلام خواهد شد. زنها اجتماعاتي تشكيل داده، عليه ناداني و عقبافتادگي خود به اولياي امور اعتراضات شديدي نمودهاند.
اين بانوان متجدد، مدعي هستند كه يكي از عوامل مهم نهضت زنان ايران، همان نفرت و دوري از همسري با دختراني است كه آنها را به چشم نديده و نشناخته و از اين رو جوانان ايراني، براي ازدواج با دختران اروپايي بيشتر اظهار تمايل مينمايند... 36
زنان متجددي كه در خبر فوق از آنان ياد شده، مربوط به اعضاي انجمني بودند، كه با عنوان مجمع كشف حجاب از سوي ميرزا ابوالقاسم آزاد، تشكيل شده بود. 37
در واقع انجمنهاي نسوان در فرآيند تجددمآبي زنان ايراني به عنوان يكي از عناصر بسيار مؤثر عمل ميكردند و شعاع عمل آنان از حدّ انجمنهاي كوچك فراتر رفته و نقش دستگاه تبليغاتي حكومت رضاخان را در ترويج ارزشها و هنجارهاي غربي ايفا ميكردند.
________________________________
1. كوماري جايواردنه. مبارزات زنان در ايران. ترجمه مهلقا كاشفي، جنس دوم (مجموعه مقالات)، به كوشش نوشين احمدي خراساني، تهران، نشر توسعه، 1377، ص 96 .
2. مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جستارهايي از تاريخ معاصر ايران. ج 2، تهران، اطلاعات، 1374، ص 143-133. و نيز رشيد شهمردان. تاريخ زرتشتيان. تهران، فروهر، 1362، ص 363 و مهدي ملكزاده. زندگاني ملكالمتكلمين. تهران، 1325، ص 153 .
3. «شيخالرئيس ازجمله افراد خانوادة سلطنتي قاجار بود كه با سفارت انگليس ارتباط داشت و در موقع لزوم از حمايت آنان برخوردار ميشد، ... شيخالرئيس در اسلامبول وارد لژ فراماسونري گراند اوريان شده بود...» اسماعيل رائين. فراموشخانه و فراماسونري در ايران. تهران، اميركبير، 1357، ج 2، ص 37.
4. «زني امريكايي به نام مري پارك جردن (Mary park Jordan) كه مبلغي مسيحي بود و بنا به برخي از گزارشها، همكار او، آني استاكينگ بويس(Annie stocking Boyce) نيز در جلسات انجمن آزادي زنان شركت ميكردند. مري جردن كه اهل پنسيلوانيا و فارغالتحصيل مدرسه واكيلWalkill) ) نيويورك بود با يكي از مبلغان ديني به نام ساموئل مارتين جردن (Samuel martin Jordan) كه در ايران شهرت داشت، ازدواج كرد و به اتفاق يكديگر، عهدهدار مديريت كالج پسرانة البرز از 1898 تا 1940 شدند. آني استاكينگ بويس نيز از خانوادهاي مسيحي كه سابقهاي طولاني در تبليغ داشت و سه نسل در ايران كار كرده بود، برخاست. وي به سال 1902 از كالج ولسلي (Wellesley) فارغالتحصيل شد و آنگاه در 1906 به ايران كوچيد و در 1914 در ايران باقي ماند. خانم بويس، مديريت مدرسه بتل (Bethel) را بر عهده داشت و در دهة 1920 مسئوليت نشرية عالم نسوان را نيز كه به همت دانشآموختگان همين مدرسه در ايران منتشر گرديد، پذيرفت.» ژانت آفاري، انجمنهاي نيمه سري زنان در نهضت مشروطه، ترجمه دكتر جواد يوسفيان، تهران، بانو، 1377، ص 24-23 .
5. بدرالملوك بامداد. زن ايراني از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد. تهران، ابنسينا، 1347. ج ص 8-7 .
6. بدرالملوك بامداد. همان، ص 15 .
7. ژانت آفاري. انجمنهاي نيمه سري زنان در نهضت مشروطه. ترجمه جواد يوسفيان. تهران، بانو، 1377، ص 7 و 25 .
8. همان.
9. فاطمه استادملك. حجاب و كشف حجاب در ايران. تهران، عطایي، 1367، ص 94 .
10. «مقاله مخدرات». روزنامة نداي وطن. چهارشنبه 23 شعبان 1325ﻫ . ق، سال اول، ش 70، ص 4-2 .
11 عبدالحسين ناهيد. زنان ايران در جنبش مشروطه، تبريز، احيا، 1360، ص 63 .
12. Bradford, artin G.German Persian Diplomatic relations 1873-1912, footnote to p. 155. Mouton & CO, the hague, 1959.
به نقل از سهيلا شهشهاني، همان، ص 18 و نيز روزنامه شمس. 8 شعبان 1326ﻫ . ق. سال اول، ش 1، ص 8 و 14 شعبان 1326ﻫ . ق. سال اول، ش 2، ص 8 .
13. روزنامة شمس. 14-16 ذيعقده 1326ﻫ . ق، سال اول، ش 14.
14. كوماري جايواردنه. همان، ص 100 .
15. مذاكرات دورة اول مجلس شوراي ملي. چاپخانه مجلس، 17 شعبان 1324 تا 22 جماديالاول 1326ﻫ . ق، ص 484 .
16. پري شيخالاسلامي. زنان روزنامهنگار و انديشمند ايران. تهران، مؤلف، 1351، ص 78-76.
17. عبدالحسين ناهيد. همان، ص 108 .
18. محمد صدرهاشمي. تاريخ جرايد و مجلات ايران. اصفهان، كمال، 1363، ج 2، ص 170 .
19. محترم اسكندري دختر شاهزاده عليخان، محمدعلي ميرزا اسكندري در سال 1274ﻫ . ش متولد شد. ابتدا نزد پدرش و سپس نزد ميرزا عليمحمدخان محققي به تكميل زبان فرانسه، ادبيات و تاريخ پرداخت. سپس به همسري معلم خود درآمد پدرش در اوايل مشروطيت از اعضاي انجمن آدميت بود. اين انجمن جزو اولين محافل فراماسونري بود. اين انجمن داراي چند شاخه بود كه از آنجمله انجمني به نام حقوق بود و مجلة حقوق را منتشر نمود كه در آن از حقوق زنان نيز طرفداري ميكرد. محترم اسكندري به دليل مراودات پدرش با اين محافل و تحت تأثير افكار آنان با عدهاي از زنان جمعيت نسوان وطنخواه را تشكيل داد. منوچهر خدايار محبي: همان، صص 110-108 .
20. ويدا همراز. «نهادهاي فرهنگي در حكومت رضاشاه» فصلنامه تاريخ معاصر ايران. تهران، مؤسسة مطالعات تاريخ معاصر ايران، سال اول، شماره اول، بهار 1376، ص 63-50 .
21. عبدالحسين ناهيد. همان، ص 113، به نقل از ايراندخت ابراهيمي، انقلاب اكتبر و ايران. مجموعه مقالات، چاپ دوم، ص 319 .
22. فخر آفاق پارسا در خانوادهاي كه هيچ كدام سواد نداشتند، متولد شد. به طور پنهاني نزد ملاباجي شميراني به تحصيل پرداخت و در شش سالگي به مدرسه دوشيزگان وطن رفت. در شانزده سالگي با فرخ دينپارساي ازدواج كرد. فرخ پارساي مدير داخلي روزنامه ارشاد بود. بعدها با مسافرت آنها به مشهد، فخر آفاق ضمن تدريس در دبستان فروغ آن شهر، صاحب امتيازي مجله جهان زنان را به دست آورد. بعد از انتقال شوهرش به تهران، شمارة ديگري از مجله جهان زنان منتشر شد كه باعث اعتراض مخالفان نسبت به مجله شد و از انتشار آن جلوگيري به عمل آمد. عناوين مقالات مورد اعتراض قرارگرفته، عبارت بودند از: «موقعيت دردناك زنان ما و لزوم توجه به وضع اردواج» و «لزوم تعليم و تربيت براي زنان». فرخ پارسا به همراه خانوادهاش به قم تبعيد شدند. فرخرو پارسا كه بعدها در سلطنت محمدرضاشاه پهلوي به وزارت آموزش و پرورش رسيد، دختر فخر آفاق بود كه در حين تبعيد در قم به دنيا آمد. بعد از صعود رضاشاه به سلطنت، بر اساس نامههاي متعددي كه به تهران و مطبوعات نوشت، اجازة بازگشت به مركز را يافتند. با اشاراتي كه همسرش (فرخ دينپارسا) به احساسات ضد بهايي مردم، در حين تبعيد به قم كه قصد حرت به اراك را داشتند، كرده، به نظر ميرسد كه گرايشات بهابيگري آنان نيز در مخالفتهاي مربوط به اين خانواده در تعطيلي روزنامة جهان زنان دخيل بوده باشد. فخر آفاق با مجله عالم نسوان نيز كه به وسيلة عدهاي از بانوان مدرسة امريكايي در تهران منتشر ميشد، همكاري نزديكي داشت.» منصوره پيرنيا، همان، ص 71 و محمد صدرهاشمي، همان، ص 184-183 و بدرالملوك بامداد، همان، ج 1، ص 58 و نيز فخري قويمي، همان، ص 174-173 .
23. فخر عظمي ارغون (فخر عادل خلعتبري) در سال 1277 هجري شمسي به دنيا آمد. دوران كودكي را در سوئيس گذرانيد و زبان فرانسه را در همان زمان آموخت. سپس در ايران به تحصيل زبان عربي و فقه و اصول پرداخت و مقدمات فن شعر را نيز فرا گرفت. در مدرسة عالي امريكايي به تحصيل زبان انگليسي پرداخت. فن موسيقي و گلاوزي و خياطي را نيز فرا گرفت. در سنين جواني با عباس خليلي ـ مدير روزنامه اقدام ــ ازدواج كرد كه ثمره آن دختري بود به نام سيمين بهبهاني كه با نام خانوادگي شوهرش شهرت يافت. در سال 1297ﻫ . ش روزنامهاي به نام نامة بانوان، را منتشر ساخت. وي از اعضاي برجستة كانون بانوان بود. وي در سال 1346 در امريكا فوت كرد و با آوردن پيكر وي به ايران، در ابنبابويه مدفون گشت.» فخري قويمي، كارنامه زنان مشهور ايران از قبل از اسلام تا عصر حاضر. تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1352. ص 120-118 .
24. «مستوره افشار ـ دختر مجدالسلطنه افشار ـ از روشنفكران اروميه و مادرش، دختر امامقلي ميرزا ملك قاسمي از شخصيتهاي مقتدر آذربايجان بود. وي دوران كودكي را در تفليس گذراند و زبان روسي را آموخت. سپس در استانبول، زبان تركي و فرانسه را نيز فرا گرفت. با تجاربي كه در خارج از كشور اندوخته بود و با آشنايي با محافل فرهنگي آنها، در بازگشت به ايران در تأسيس انجمنها و مدارس، به خصوص كلاس اكابر، مجالس سخنراني، انتشار مقالات در روزنامهها كوشش نمود. اولين كنگرة بينالمللي زنان در ايران در زمان فعاليت وي در تهران تشكيل شد. دو خواهرش هايده و آلجا نيز همراه مستوره افشار از اعضاي فعال انجمن نسوان وطنخواه بودند. وي در سن 65 سالگي در سال 1324ﻫ . ش درگذشت.» بدرالملوك بامداد، همان، ج 1، ص 50-49 .
25. بدرالملوك بامداد. همان، ج 1، ص 47-48 و نيز سازمان اسناد ملي ايران، سند شماره 1347109004درباره تقاضاي جمعيت نسوان وطنخواه از رياست وزراء در حمايت مالي از مدرسه آن جمعيت به تاريخ 14 اسفند1307 شمسي و نيز موافقت با تقاضاي آنان از سوي رياست وزراء س)سند شماره 2)
26. عبدالحسين ناهيد. همان، ص 114.
27. بدرالملوك بامداد. همان، ج j 1، ص 63 .
28. سازمان اسناد ملي ايران. سند شماره 1359109004 بولتن وزارت امور خارجه در سال 1314ﻫ .ش، (سند شماره 1)
29. سيمين بهبهاني. خاطرات سيمين بهبهاني (تاريخ شفاهي زنان). به كوشش مهدخت صنعتيزاده در نگاه زنان، مجموعه مقالات، تهران، نشر توسعه، 1377. ص 117-118.
30. بدرالملوك بامداد. همان، ص 63.
31. منوچهر خدايار محبي. همان، ص 91-92.
32. عبدالصمد كامبخش. نظري به جنبش كارگري در ايران. ص 31 به نقل از عبدالحسين ناهيد، همان، ص 118و نيز سهيلا شهشهاني، همان، ص 18 .
33. منوچهر خدايار محبي. همان، ص 93.
34. دكتر طلعت بصاري. زندخت. تهران، طهوري، 1346، ص 19-18 .
35. همان، ص 159-147 .
36. فتحالله نوري اسفندياري. رستاخيز ايران، مدارك مقالات نگارشات خارجي 1323- 1299، تهران، چاپخانه سازمان برنامه، 1335، ص 363.
37. اقبال يغمايي. كارنامه رضاشاه كبير، بنيانگذار ايران نوين. تهران، انتشارات اداره كل وزارت فرهنگ و هنر، 1355، ص 43-439.
صفحه اول